ناب‌ترین لحظه در زندگی لائوکون

حید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ر زاهد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی:  نمایش‌نامه‌ها و نوشته‌های نظری او نقش کلیدی در شکل‌گیری ادبیات آلمانی داشته‌است و پژوهش‌های او در زمینه تئاتر و اوپرا در «تئاتر ملی هامبورگ» موجب شده‌است که او را نخستین دراماتورژ جهان بدانیم. او در ۱۵ فوریه ۱۷۸۱، یعنی دویست‌وسی‌وپنج سال پیش از این، در سن پنجاه و دو سالگی و در جریان ملاقاتش با یک فروشنده در شهر براونشوایگ به‌طور نابهنگام درگذشت، درست زمانی که حدود 10 سال از عضویتش در لژ «سه شاخه رز طلایی» هامبورگ می‌گذشت و تنها پنج سال از ازدواجش با «اوا کونیش» سپری شده بود. به راستی او هرگز انتظار مرگ را نمی‌کشید و به سختی می‌توان مرگش را طبیعی خواند.
گوتهولد لسینگ یکی از دوازده فرزند یک کشیش پروتستان بود و پیش از مشغول شدن به کار نوشتن و ویراستاری در «روزنامه ووسیش» و نقد ادبی در برلین، در لایپزیک به تحصیل الهیات، فلسفه، واژه‌شناسی و پزشکی پرداخته بود. او در سال ۱۷۵۰ به انتشار گاه‌نامه مشهور «اندرکنش تاریخ و تئاتر» دست زد. با اینکه این گاه‌نامه تنها تا چهار شماره ادامه پیدا کرد، اما بسیار مورد توجه عموم قرار گرفت و لسینگ را به عنوان یک منتقد جدی و دراماتورژ شهره ساخت. او در سال ۱۷۵۲ درجه کارشناسی‌ارشد خود را از دانشگاه مارتین‌لوتر در ویتنبرگ گرفت و از سال ۱۷۶۰ تا ۱۷۶۵ طی جنگ هفت ساله آلمان و فرانسه به عنوان منشی ژنرال تائونتزین، افسر ارشد فریدریش دوم، مشغول به کار شد. در همین دوره بود که او اثر معروف خود به نام «لائوکون، نوشتاری در حدود شعر و نقاشی» را به رشته تحریر درآورد. لسینگ در طول حیات خود نوشته‌های تاثیرگذار بسیاری، نظیر «دانشجوی جوان» در ۱۷۴۸، «آزاد اندیش» در ۱۷۴۹، «فیلوتاس» در ۱۷۵۹، «دراماتورژی هامبورگی» در ۱۷۶۹، «ناتان خردمند» در ۱۷۷۹، «آموزش در نوع انسان» در ۱۷۸۰ به جا گذاشته‌است.
لسینگ در کتاب مشهور خود، لائوکون، به بررسی زیباشناسی تندیس «لائوکون و دو پسرش» پرداخت. این مجسمه که در سال ۱۵۰۶ با سرپرستی میکلانژ از قعر اقیانوس کشف شد را می‌توان یکی از مهم‌ترین مجسمه‌های رومی دانست که در بین سده دوم و اول قبل میلاد توسط هاگساندروس، پولودوروس و آتنودوروس از روی نسخه یونانی آن‌ها ساخته شده‌است. البته در سال‌های اخیر پژوهشگران تاریخ هنر، نسبت به اصل بودن این تندیس تردید کرده‌اند و برخی ساخت آن را به خود میکلانژ نسبت می‌دهند. با این‌همه وجود چنین مجسمه‌ای در تاریخ بارها ثبت شده‌است و آن‌را نمی‌توان به کلی انکار کرد و از طرفی اعتبار سازنده مجسمه فعلی، هرگز ناقض نوشته پرارزش لسینگ نمی‌تواند باشد.
لسینگ در کتاب خود پس از بررسی وضع زیباشناسانه این تندیس، آن‌را نمونه‌ای از هنر‌های مکان‌مند و فضایی قرار داده و پس از آن به طرح نظریه خود درباره تمایز هنرهای زمان‌مند و مکان‌مند پرداخته است. او ادعا کرد که کارکرد هنرهای دیداری ایجاد شیئی زیباست و این هنر برای آنکه بتواند توجه نگارنده را جلب کند، می‌باید آن لحظه و آن زمان را انتخاب کند که انسان یا شیء در نهایت زیبایی خود قرار دارد. لسینگ در مقابل این قسم از هنرها (مکان‌مند و هم‌زمانی)، هنرهای زمان‌مند و درزمانی را قرار داد که اجرای آن‌ها در یک لحظه در مقابل مخاطب قرار نمی‌گیرد، بلکه به‌طور متوالی در زمان پدید می‌آیند و تا لحظه اولیه تمام نشده، لحظه ثانوی شروع نمی‌شود؛ مانند تئاتر، داستان، سینِما و نظیر آن‌ها که کنش و احساس را بازنمایی می‌کنند. از نظر لسینگ مجسمه‌سازی را می‌توان هنر مکانی متمایز از هنرهای زمانی قلمداد کرد که فقط در یک لحظه ثابتِ منفرد، پیوستگی کنش‌ها را بازنمایی می‌کند. لسینگ توجه ما را به فضا به عنوان یکی از عناصر اصلی درک مجسمه جلب می‌کند و بیان می‌کند که مجسمه همچون نقاشی می‌تواند در لحظه، زیبایی مادی را به ما نشان دهد.
لسینگ مرد زمانه خود بود،‌ او از پیشینیانش درس گرفته بود. به حتم او تمایزی را که «دیون زرین دهان» در ۱۵۰۰ سال پیش از او درباره هنرهای تجسمی و شعر قایل شده بود می‌دانست. همچنین او مردان عصر خود نظیر کانت و وینکلمان را هم از نظر دور نداشته‌بود و نظریه او در ادامه این مردان قابل فهم است. اما شاید مهم‌ترین نکته‌هایی که او در نوشته‌هایش به ما متذکر می‌شود،‌ اهمیت دریافت مخاطب و اهمیت تماس با اثر باشد. او به نشانه‌های در اثر توجه می‌کند که به گفته خودش نشانه‌هایی «دارای انگیزش» هستند و می‌توانند با پیچیده‌ترین موضوع‌ها نسبت یابند.

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا