سکوت تالار شیشهای؛ رکوردزنی بیرمقی در بورس

سومین هفته خرداد ۱۴۰۴ در حالی به پایان رسید که بورس تهران یکی از کمتحرکترین و بیرمقترین هفتههای معاملاتی خود را تجربه کرد. میانگین ارزش معاملات روزانه در این هفته به حدود ۶۹۵۴میلیاردتومان رسید؛ رقمی که نسبت به هفته گذشته کاهشی ۱۹درصدی را نشان میدهد؛ این در حالی است که روز چهارشنبه، بازار با ثبت تنها ۵۵۴۸میلیارد تومان ارزش معاملات، رکورد کمترین حجم دادوستد روزانه از ۲۰ فروردین را نیز بهنام خود ثبت کرد. رکوردی که نه حاصل یک بحران سیاسی یا اقتصادی، بلکه نتیجه انباشت تردید و انتظار در دل معاملهگران است.
تابلوی معاملات در روزهای اخیر نشانی از تقاضای جدی نداشت. ۵۶درصد از نمادها در محدوده منفی بهکار خود پایان دادند و حتی انتشار اخبار رفتوبرگشتی درباره نرخگذاری جدید خودرو هم نتوانست موجی از هیجان یا نوسان ایجاد کند. تالار شیشهای به شکل کمسابقهای در سکوت فرو رفتهاست.
رکود، تنها مختص بازار سهام نیست. صندوقهای طلا که در فروردینماه گاه تا ۱۰هزار میلیاردتومان ارزش معاملات روزانه داشتند، اکنون به میانگین هفتگی ۱۵۰۰میلیارد تومان رسیدهاند. در آخرین روز هفتهجاری تنها ۶۰۰میلیاردتومان معامله در این ابزارها انجام شد. صندوقهای سهامی و خود سهام نیز با افتی مشابه از حدود ۲۰هزار میلیاردتومان در روزهای اوج، حالا در کانال ۶ تا ۷هزار میلیاردتومان نوسان میکنند. بهبیان دیگر، تقریبا در تمام بازارها سرمایهها «پارک» شدهاند و منتظر نشانهای برای حرکت هستند. اما سوال مهمتر آن است که چه چیزی بازار را به این رکود کشانده؟ و آیا اساسا باید نگران بود یا این وضعیت، پیشدرآمدی برای تغییر فاز بازار است؟
در شرایطی که بخش مهمی از کارشناسان بازار به ارزندگی بسیاری از نمادها اشاره دارند، روند فعلی نشان میدهد صرف وجود نمادهای جذاب، برای تحریک سرمایهگذاران کافی نیست. اینجا جایی است که نقش ریسکهای سیستماتیک و ساختاری روشنتر میشود. نخست، بلاتکلیفی در پرونده مذاکرات هستهای و نشست آژانس باعثشده تا بخش مهمی از فعالان بازار در حالت «تعلیق ذهنی» قرار گیرند. بسیاری منتظرند ببینند در هفته پیشرو آیا سناریوی توافق موقت یا ادامه روند فرسایشی رقم خواهد خورد. بهباور برخی تحلیلگران، نشانهای از انتظار برای یک «اتفاق بد» در بازار دیده نمیشود. فضای عمومی حاکی از امید به حداقلیترین توافق برای رفع خطر ماشه یا توقف فشارهای بینالمللی است، اما حتی همین امید نیمبند هم هنوز به محرک عملی برای بازگشت نقدینگی تبدیل نشدهاست.
در سوی دیگر، بازار با رقیبی جدی بهنام «سود بدونریسک» مواجه است. نرخ سود اوراق و سپردهها در سطوح بالایی قرار دارد و بسیاری از سرمایهگذاران حقیقی و حقوقی ترجیح میدهند سرمایه خود را در مسیرهایی با بازدهی تضمینی پارک کنند. تا زمانیکه نرخ بهره بینبانکی در این سطوح بماند، بازار سهام همچنان درگیر چالش خروج پول خواهد بود. موضوع دیگری که نمیتوان نادیده گرفت، فرسایش اعتماد عمومی به بازار سرمایه است. تجربه ریزشهای سنگین سالهای اخیر، بیثباتی در سیاستگذاری، دخالتهای دستوری و وعدههای حمایتی بیاثر، همگی زخمهایی هستند که هنوز التیام نیافتهاند. برای بسیاری از سرمایهگذاران، بازار دیگر نه محلی برای سرمایهگذاری میانمدت یا بلندمدت، بلکه یک میدان پرخطر است که تنها در شرایط خاص به آن ورود میکنند.
در چنین فضایی، حتی صنایع بزرگ و سنتی بازار نظیر پالایشیها، فلزات اساسی و بانکها هم نتوانستهاند جذابیت لازم برای جذب نقدینگی را ایجاد کنند. در هفتهای که گذشت، این نمادها نیز با معاملات ضعیف و صفهایی بیجان روبهرو بودند. بازگشت رونق به بازار، بدون اصلاحات ساختاری و شفافیت سیاستگذاران، تقریبا ناممکن است. کاهش نرخ بهره، بهبود فضای اطلاعرسانی و انتشار بهموقع گزارشهای مالی، ایجاد مشوق برای سرمایهگذاران خرد و مهمتر از همه، بازسازی رابطهای از دسترفته میان سرمایهگذار و حاکمیت اقتصادی، از جمله ضرورتهایی است که باید در اولویت قرارگیرد. ارزش معاملات پایین، شاید تنها یک عدد بهظاهر ساده باشد، اما در واقع آینه تمامنمای وضعیت روانی و رفتاری بازار است. اگر این روند ادامه یابد، نهتنها فرصت تامین مالی بنگاهها از مسیر بورس از دست میرود، بلکه شاهد مهاجرت گستردهتری از سرمایهها به بازارهای موازی و کمریسکتر خواهیم بود.