چاره ای جز انقلاب نبود
كتاب ميلاني با اين پيشفرض كه انقلاب اسلامي به خاطر رويكرد نوين به دين و خداشناسي نوين و نيز شرايط وقوع آن اساساً متفاوت از تمامي انقلابهايي است كه در قرون اخير اتفاق افتاده است از این رو هيچ يك از تئوريهاي رايج انقلابها به تنهايي قادر به توصيف و تبيين علل و فرآيند وقوع آن نيست و براي اين منظور بايد از نظريهاي كليگرايانه يا به عبارتي تلفیقی از همه تئوريها استفاده كرد.
كتاب شكلگيري انقلاب اسلامي وقوع انقلاب ايران را در زمينههاي تاريخي و نيز در بستر پيششرطهاي سياسي، عقيدتي و اقتصادي آن بررسي ميكند.
چارچوب مفهومي
نويسنده در تعريف انقلاب آن را «تغيير سريع و زيربنايي ساختارهاي اجتماعي و نيز دستاندركاران، نهادها و منابع مشروعيت حكومت ميداند» و البته توضيح ميدهد كه ايرانيان حتي در دوره مشروطيت نيز به خاطر سازگاري مذهب و سلطنت از به كارگيري واژه انقلاب پرهيز داشتهاند و فقط حاكميت ديكتاتوري پهلوي بود كه افسانه انقلاب را عامهپسند كرد.
همچنين درباره علل عدم پيش بيني انقلاب اسلامي از سوي تئوریسينها ی غربي به دو عامل عمده اشاره ميكند. نخست ضعف تئوريك حاكم بر مجامع غربي ناشي از خطي ديدن توسعه و مدرنيزاسيون در همه جا و تلقي جهاني از الگوي غربي است كه با تأكيد بر نقشآفريني طبقه متوسط و سكولاريزم مانع از تلقي دين به عنوان عامل جنبش ميشد. دوم تصويري كه رژيم پهلوي و حاميانش در آمريكا از ثبات حكومت ارائه كرده بودند كه در اين كتاب «سندرم ابرشاه» ناميده ميشود.
در مجموع اين كتاب معتقد است كه براي توضيح انقلاب اسلامي بايد از چكيده و تلفيقي از تئوريها استفاده كرد چرا كه عمده تئوريها بر عوامل ساختاري و نيز وجود طبقهاي انقلاب كننده تأكيد دارد در صورتی که در انقلاب ايران ثابت شد كه هيچ طبقهاي به تنهايي قادر به انقلاب نيست و ايدئولوژي انقلاب شیعه بود كه باعث اتحاد مخالفان حكومت شد. بنابراین برای توضیح انقلاب ايران همزمان می توان از تئوري هانتینگتن كه رشد اقتصادي بدون نهادسازي را عامل انقلاب ميداند و تئوري جيمز ديويس كه ركود اقتصادي بعد از رشد سريع را عامل انقلاب ميداند استفاده كرد.
زمينههاي تاريخي انقلاب اسلامي
در بخش زمينههاي تاريخي نويسنده به مجموعه رويدادهايي همچون رويارويي ايرانيان با غرب، جنبش مشروطيت، اصلاحات رضاشاه، كودتاي 28 مرداد، اصلاحات ارضي، انقلاب سفيد و قيام 15 خرداد اشاره ميكند كه هريك به شيوهاي و به درجه متفاوت به نضج و رشد انقلاب اسلامي كمك كرده است، اگرچه در اواخر قرن 19 كشور ايران به دليل رقابت روسيه و انگلستان هيچگاه مستعمره نشد اما واگذاري امتيازات خارجي و پيوند اقتصاد محلي ايران با اقتصاد جهاني باعث ورشكستگي تجار ايراني و عدم پاسخگويي حكومت و در نتيجه پناه بردن آنها به علما و نهايتاً ارتقای جايگاه سياسي علما شد
اما علما هنوز طرحي براي اصلاح يا اداره كشور نداشتند، جنبش مشروطيت با مديريت سياسي مصلحان غيرديني و مشروعيت مذهبي علما شكل گرفت اما قانون اساسي سكولار اين ائتلاف را به هم زد و نوسازي با برنامههاي غربي ادامه يافت، رضاشاه با حمايت انگلیس، علما و ارتش به قدرت رسيد تلاش كرد تا از نقش علما در سياست بكاهد از اين رو ايران اولين كشور اسلامي بود كه حجاب را امري غيرقانوني اعلام كرد.
دستاوردهاي او در اقتصاد از موقعيتهاي مشروطه و استبداد او نشانه شكست مشروطيت بود با شكست او دوره «سياست تودهها» آغاز شد.
سالهاي 20 تا 32 دوره دموكراسي پارلماني ايران است. نزديك شدن شاه به آمريكا بعد از خروج شوروي از آذربايجان باعث شكلگيري جريانهاي ماركسيستي، اسلامي و ملي شد. مصدق نماد جريان ملي بود كه خواهان اجراي اصول مشروطه در كشور بود. علما از ترس اينكه مداراي مصدق با حزب توده باعث تسلط اين حزب بر کشور شود از حمايت او دست كشيدند. غربيها هم از مليگرايي مصدق هراس داشتند.
كودتاي 28 مرداد وابستگي رواني شاه به آمريكا را افزايش و اعتبار سياسي آمريكا را به شدت كاهش داد.
اصلاحات ارضي ايران در دوره كندي با هدف پيشگيري از
«انقلاب زمين» اتفاق افتاد. شاه اصلاحات ارضي را با شعار انقلاب سفيد و با هدف جلب حمايت دهقانان ادامه داد. اما اصلاحات ارضي زمينداران بزرگ را از بين برد و دولت را جايگزين آنها كرد و با روانه كردن نيروهاي آزاد شده از روستاها به شهرها «پياده نظام انقلاب» را پديد آورد، لايحه انجمنهاي ايالتي ولايتي به عنوان يكي از اصول انقلاب سفيد در زمان علم و نيز لايحه كاپيتولاسيون در زمان نخستوزيري منصور با اعتراض علما مواجه شد.
امامخميني(س) رفراندوم انقلاب سفيد را محكوم كرد و براي نخستين بار شخص شاه را مورد حمله و اعتراض قرار داد.
قيام 15 خرداد امام خميني(س) را به رهبر سياسي و مذهبي و حتي اسطوره ملي مورد قبول ديگر گروهها تبديل كرد. شجاعت او يك نسل از علما را سياسي كرد و شكست قيام ثابت كرد كه براي شكست شاه بايد با ديگر گروهها ائتلاف كرد.
پيششرطهاي انقلاب اسلامي
توسعه اقتصادي رژيمشاه در دهه 40 و 50 هم در حوزه اقتصادي و هم در حوزه سياسي و فكري پيامدهايي دربرداشت. تحرك اجتماعي سريع دهه 40 و 50 هنجارها و معيارها را تغيير داد و تنشهاي سياسي را افزايش داد.
تحول اجتماعي نيز در درخواست براي مشاركت سياسي را افزايش داد اما «مدل ديكتاتور مآبانه توسعه» اجازه مشاركت به طبقه متوسط نميداد و در عوض شاه درصدد جلب حمايت طبقه پايين و نيز تشكيل احزاب فرمايشي بود. در مجموع شاه با اينكه سياست سكولاريزه كردن كشور را در پيش گرفت اما نتوانست پيشينه سنتي جامعه را از بين برده و نقش علما را كاهش دهد.
توسعه نامتوازن و بدون پشتوانه ايدئولوژيك شاه نهایتا علما، بازرگانان و زمينداران را از او جدا كرد. سركوب طبقه متوسط و معتدل جريانات چپ و تندرو را فعالتر كرد و فشارهاي سياسي شاه در دهه 40 و 50 باعث برانگیختن سه واكنش سیاسی مارکسیستی ، ناسیونالیستی و اسلامی شد، از ميان تشكلات ماركسيستي در اين دوره حزب توده به دليل خيانت به مصدق خائن ناميده ميشد و محبوبيتي نداشت.
افرادي نظير بازرگان، آلاحمد، شريعتي و شادمان شيعه را ايدئولوژي ترقيخواه و رهاييساز ميدانستند كه ميتواند سلطه غرب را خنثي كند.
بازرگان عقبماندگي را ناشي از استبداد و ناآگاهي ميدانست و خواهان شکل گیری دولت شيعي به رهبري روشنفكران بود. فخرالدين شادمان ميگفت قبل از سيطره تمدن غرب جنبههاي سودمند آن را بگيريم اما با غربگراها يا به گفته او «فكليها» مخالف بود.
آل احمد خواهان ائتلاف علماي شيعه و روشنفكران براي جنگ با استبداد و امپرياليزم بود. شريعتي جنبههايي از دموكراسي اجتماعي غرب را با تشيع و ماركسيسم در آميخته بود. او نگران افول شيعه به خاطر ورود ماركسيسم و ناسيوناليزم بود و باور داشت كه جامعه آرماني را روشنفكران شيعه ميسازند و علما در نشر حقايق شيعه موفق نبوده اند.
افزايش درآمدهاي نفتي در دهه 50 و توسعه سريع اقتصادي باعث شور و هيجاني شد كه «بحران ثروت» ناميده ميشود. رشد قيمتها و وعدههاي شاه مبني بر تمدن بزرگ باعث بالا رفتن آمال مردم و نهايتاً محروميت نسبي شد. با پايين رفتن قيمت نفت و كسري بودجه شاه برنامههاي مردم مدارانه ای در پيش گرفت وبا شعار مبارزه با گرانفروشي با تجار و برخي به گفته او «فئودالهاي صنعتي» در افتاد. تورم بالا رفت و برنامه تمدن بزرگ ناتمام ماند.
سازوكار انتقال قدرت
روي كار آمدن كارتر و سياست حقوق بشر او شاه را مجبور كرد تا در داخل «آزادسازي سياسي» انجام دهد. افراد دولت كارتر در مواجهه با حكومت شاه پيشنهادهاي متفاوتي ارائه كردند. برخي آزادسازي سياسي را مقدمه بيثباتي و برخي اجراي آن را منتهي به ثبات رژيم ميدانستند بنابراين كارتر دربحبوحه انقلاب نتوانست سازوكار مشخصي اتخاذ كند.
در داخل نيز اين تصور كه آمريكا از حمايت شاه دست برداشته باعث افزايش روحيه مخالفان شد بنابراين فضاي باز سياسي سالهای 55و56 نقطه آغاز نهضتي شد كه نهايتاً به سرنگوني شاه انجامید.
با ديدار كارتر از ايران در سال 1978 و انتشار مقاله روزنامه اطلاعات علیه
آیت ا…خمینی(س) فضا تند شد. پليس ايران كه براي كنترل درگيريهاي داخلي آموزش نديده بود از آمريكا درخواست گاز اشكآور كرد كه پاسخ نشنيد. عملكرد پليس منجر به كشته شدن چند نفر شد که برگزاري چهلم آنها در تبريز منجر به درگيري و خشونت شد .
اعتصابهاي بخش نفت و برق رژيم را مختل كرد. شاه از سنجابی و جبهه ملي درخواست كمك كرد اما سنجابی در ملاقات با امام درخواست شاه را رد كرد و خود را متحد روحانيون خواند .
راهپيمايي تاسوعا و عاشورا و ناتواني ازهاري در كنترل اوضاع باعث شد تا آمريكایيها دو پيشنهاد به شاه ارائه كنند.
برژینسكي خواهان مشت آهنين و جورج بال، سوليوان و ونس خواهان يافتن راه حل ميدانی براي حفظ ارتش حتي به قيمت سقوط شاه شدند. بنابراين شاه به دنبال دولت غيرنظامي بختيار رفت. بختيار خواستار خروج شاه از كشور شد، با خروج شاه احتمال كودتاي ارتش قوت گرفت. مخالفان از آمريكا خواستند تا مانع كودتا شود.
آمريكا هايزر را براي اين منظور و نيز پيشگيري از افتادن تجهيزات پيشرفته ايران به دست شوروي به تهران فرستاد سوليوان و ونس خواهان تشكيل ائتلافي از بختيار، نيروهاي مسلح و طرفداران آيتا… خميني(س) شدند. شاه در این زمان چون فكر ميكرد آمريكا براي بازگرداندن سلطنت به او يا فرزندش بالاخره كاري خواهد كرد دست به هيچ اقدامي نميزند، بازگشت امام منجر به حاكميت دوگانه بختيار و بازرگان شد.
ارتش بعد از درگيري گارد جاويدان با همافران از بيم خونريزي بيشتر اعلام بيطرفي كرد. بعد از بيطرفي نيروهاي مسلح آمريكا خواهان كودتا شد كه خيلي دير شده بود.
نقد و ارزيابي كتاب
كتاب «شكلگيري انقلاب اسلامي» نوشته محسن ميلاني رويكردي متفاوت به علل و فرآيند پيروزي انقلاب اسلامي و تحولات بعد از آن است كه گزارش ها و اطلاعات ارزشمندي نيز به مخاطب ارائه ميكند. با اين حال در نقد و ارزيابي كتاب حاضر ميتوان گفت: مخاطب اصلي كتاب گويا دستگاه سياست خارجي آمريكاست كه از آنها ميخواهد در تنظيم سياستهاي آتي خود با ايران و حفظ منافع آمریکا در رفتارهای گذشته تجدیدنظر کرده و توصیه های این نویسنده را به کار گیرند .
مواضع این کتاب شبیه مواضع انتقادی بازها علیه کبوترها در امریکاست، اگرچه نویسنده با رويكرد كل گرايانه و تلفيقي به مطالعه انقلاب ایران پرداخته اما قادر به توضیح کامل انقلاب ایران نبوده است .
ضمن اینکه اساسا رویکرد تلفیقی اختراع يا يافتهاي جديد براي مطالعه انقلاب ها به حساب نمی آید هر انقلابی را می توان با گلچینی از تئوریهای انقلاب مطالعه و بررسی کرد .
نويسنده به خاطر اينكه توضيح دهد انقلاب ايران علل ساختاري ندارد سعي كرده ايدئولوژي شيعي را از ساختارهاي فرهنگي و مذهبي آن جدا كرده و آن را تا سر حد ذهنيت و ابزار كارگزاران انقلاب تقليل دهد، هرچند با تشريح ساختار و عملكرد رژيم پهلوي شكلگيري و پيروزي انقلاب ايران را گريزناپذير ميداند در عين حال به كرات شاه را سرزنش ميكند كه چرا براي پيشگيري از انقلاب به ظاهر گریز ناپذیركاری جدي صورت نداده است.
176/