ماجرای معدنچی سوپراستار +عکس
به گزارش بی بی سی انگلیسی، جنبشی در شوروی کمونیستی به وجود آمده بود که کارگران را به تولید بیشتر تشویق میکرد. الکسی استاخانوف به نماد این جنبش درآمده بود، اما روزهای باشکوه او چندان دوام نداشت.
ویولِتا استاخانوف، دختر الکسی استاخانوف (Alexei Stakhanov) میگوید: «او عاشق شغلش بود و هر چه به دست آورد، به خاطر تلاش و استعداد و پشتکار خودش بود.»
الکسی استاخانوف یک معدنچی ساده در دونباس، منطقه ویژه تولید زغال سنگ در اوکراین، بود. آن روزها تمام معادن زیر نظر حکومت کمونیستی شوروی فعالیت میکردند و ماهانه باید به یک میزان از پیش تعیین شده تولید زغال سنگ میرسیدند. اگر این هدف محقق نمیشد، مدیران محلی و مقامات حزب کمونیست شدیدا به مشکل برمیخوردند. معدنی که استاخانوف در آن مشغول به کار بود، یکی از بدترین معادن منطقه از لحاظ شرایط کاری بود.
ویولتا استاخانوف میگوید: «او واقعا اهل رقابت بود و بیشتر به این فکر بود که چگونه میزان تولید معدن را افزایش دهد. او در نهایت به راه حلی فوقالعاده دست یافت.»
در دهه 30 میلادی، معدنچیان با کلنگ در معادن زغال سنگ کار میکردند. سپس زغال سنگ استخراج شده با کمک ارابههای متصل به «اسبچه ویژه معادن» به بیرون هدایت میشد. معدنچیان دراز کشیده وارد تونل میشدند و گاه گداری سقف تونل را محکم کاری میکردند.
ایده استاخانوف این بود که هر کسی یک وظیفه را انجام دهد: یک نفر فقط با کلنگ، زغال سنگ استخراج کند؛ یک نفر آنها را داخل ارابه بیندازد؛ نفر سوم مراقب مسئول تجهیزات باشد؛ نفر چهارم نیز اسبچه را ببرد و بیاورد. او حتی به جای استفاده از کلنگ، ایده استفاده از دریل را مطرح کرد. البته دریل به تخصص نیاز داشت و وزنش بیش از 15 کیلوگرم بود.
ویولتا میگوید: «او برای یادگیری استفاده از دریل، به یک دوره آموزشی رفت. تحصیلاتش تا ابتدایی بود، اما چون به خاطر کارش بود علاقه نشان داد.»
رکوردی فوقالعاده و تمجید استالین
رئیس معدن در مورد ایده استاخانوف تردید داشت، اما او رئیس معدن را متقاعد کرد. در 30 اوت سال 1935، در ساعت 10 شب، الکسی استاخانوف و سه همکارش وارد معدن شدند. رئیس حزبی و یکی از روزنامه نگاران محلی نیز آنها را همراهی میکردند. آنها شش ساعت بعد با سرخوشی تمام خارج شدند، زیرا 102 تن زغال سنگ تولید کرده بودند که معادل 14 برابر تولید ماهیانه بود.
استاخانوف به سرعت توجه مردم و رسانهها را به خود جلب کرد. سرگو اُرژُنیکیدزه، وزیر صنعت شوروی، نیز داستان را برای استالین شرح داد. دیری نپایید که مقالهای با عنوان «روش استاخانوف» در روزنامه پراودا، نشریه ارگان کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی، منتشر شد. روش او به سرعت در تمام شوروی پیاده شد.
ویولتا میگوید: «پاداش پدرم یک خانه مبله کوچک بود. البته یک درشکه و اسب نیز برای حمل و نقل به او اهدا شد، زیرا آن روزها خبری از خودرو نبود. پدرم به اسبها افتخار میکرد.»
تصویر الکسی همراه با پیام: «الکسی استاخانوف، معدنچی برجستهی دونباس، که روش انحصاری خودش را ابداع کرد و توانست تنها در عرض شش ساعت، 102 تن زغال سنگ تولید کند»
مشکلات همکاران و فروپاشی زندگی شخصی
ویولتا به یاد دارد که پدرش از عدم استقبال برخی از همکارانش حرف میزد. او میگوید: «یک بار چند نفر از معدنچیان محلی پدرم را دوره کردند و گفتند “چرا میخواهی از ما بیشتر کار بکشی؟” زندگی ما بدون روش ابداعی تو خیلی بهتر بود.»
استاخانوف اما با آنها مبارزه کرد.
او با حمایت حزب کمونیست به سراسر خاک شوروی سفر کرد و شیوه کاریاش را به دیگران آموزش داد. یِودوکیا، نامزد استاخانوف، که تاب تحمل شهرت او را نداشت تصمیم گرفت که از او جدا شود و دو فرزندشان را به الکسی واگذار کرد. یودوکیا بر این باور بود که وضعیت خوب مالی پدر میتواند آینده درخشان را برای فرزندانشان رقم بزند.
او پاک افسارش را از دست داده بود!
استاخانوف به مناطقی مختلفی سفر کرد و در طول مسیر، چشم افراد بسیاری به دنبال او بود. در جریان کنسرتی در خارکوف، دختری به نام «گالینا بوندارِنکو» برای استقبال سراغ او رفت. در مدتی کوتاه، این دو ازدواج کردند. او پاک افسارش را از دست داده بود!
گالینا تنها نصف سن او را داشت و از خانوادهای فقیر بود، اما خودش فرد تحصیلکردهای بود. پس از مراسم عروسی، گالینا به مدرسه بازگشت و درسش را ادامه داد.
ویولتا که حاصل ازدواج این دو است، میگوید: «پدرم شیفته او بود. گالینا واقعا عاشق پدرم نبود، اما برای او احترام زیادی قائل بود.»
در طول ماههای پس از آن ازدواج، استاخانوف به جای جای شوروی سفر کرد و حالا طرفداران بیشماری در شوروی داشت. تقریبا تمام شاخههای کشاورزی و صنعت شوروی از اعمال ایدههای او برای افزایش تولید استقبال کردند. در نوامبر آن سال، اولین کنفرانس جنبش استاخانوف در مسکو برگزار شد. گزارشگر تایم نیز در این کنفرانس حاضر بود. در جریان آن کنفرانس، واژهای جدید به زبان روسی اضافه شد: «استاخانووِتس» به معنای فردی که با تمام توان کار میکند.
هزاران کارگر دست از پا نمیشناختند؛ در حالی که آنها محو تماشای سخنرانی استالین بودند، اشک شوق از گونههایشان جاری شده بود. ژوزف استالین کنفرانس جنبش استاخانوف را مخاطب خود قرار میدهد.
پوستر طراحی شده توسط گوستاو کوتسیس در سال 1936 که بر روی آن شعار «زنده باد تبارِ قهرمانان استاخانووتسهای استالین!» نوشته شده بود
در پی سیاستهای ماکیاولیستیِ شوروی
«زندگی آسانتر شده است عزیزان من. شادی در زندگی بیشتر شده است. زمانی که یک شخص خوشحال باشد، کار هم خوب پیش میرود. اگر زندگی شما سخت، غمانگیز و بدون لذت بود، ما شاهد جنبش استاخانووِتس نبودیم.»
از جملات استالین به شدت استقبال شد. چند دهه بعد، روسها جملات استالین در مورد بهتر شدن وضع زندگی مردم را به یاد آوردند، چرا که دهه 30 میلادی برای بسیاری از شهروندان روس به دوران قحطی و سرکوب وحشیانه تبدیل شد.
اما زندگی برای الکسی استاخانوف به شکلی دیگر پیش رفت. حزب کمونیست یک دستگاه آپارتمان بسیار شیک و یک شغل در وزارت زغال سنگ را به او هدیه داد. گالینا، همسر جوان استاخانوف نیز به او کمک کرد تا «سیاستهای ماکیاولیستیِ شوروی» را استخراج کنند.
ویولتا میگوید: «یک بار استالین مادرم [گالینا] را به همه معرفی کرد. او روی به سمت جمعیت برگرداند. استالین سپس گفت: “مفتخرم که شما را به همسر وزیر آینده معرفی کنم.” پدرم داشت از حال میرفت. او حسابی خودش را باخته بود. مادرم بعدها به من گفت که در آن لحظه دستان پدرت را محکم گرفتم تا از حال نرود و آرام شود. چند لحظه بعد پدرم رو به استالین گفت: سپاسگزارم از لطف شما، اما من فاقد تحصیلات لازمه هستم. خودتان میدانید منظورم چیست.»
الکسی استاخانوف و گالینا
خطرات زندگی در مسکو و نگاه بد به گالینا
روزی گالینا برای خرید به بیرون رفته بود. یک خودرو با آهستگی پشت سر او در حرکت بود و سپس به گالینا رسید. یک افسر از خودرو پیاده شد و کاملا مودبانه از گالینا خواست تا سوار شود. او نیز سوار شد، اما افسر مقصد را مشخص نکرد.
گالینا به عمارت لورنتی بریا (Lavrenty Beria) برده شده بود. او روابط نزدیکی با استالین داشت و چشمش به دنبال زنهای زیبای شهر بود. گالینا احتمال چشم او را گرفته بود.
ویولتا میگوید: «او وارد شد و یک افسر دیگر به استقبالش آمد. گالینا گفت که من همسر استاخانوف هستم و باردارم و نمیدانم اینجا چه کار میکنم. آن افسر باهوش فورا به یک شخص دیگر زنگ زد و گالینا را به منزل رساند. پس از آن اتفاق، پدر با لحنی عصبانی به گالینا گفت که تو چطور سوار ماشین آنها شدی؟ نمیدانی چه بر سر زنها میآورند؟»
شروع بدبختیهای استاخانوف
نیکیتا خروشچف، رهبر جدید شوروی، چهار سال پس از مرگ استالین یعنی در سال 1957 میلادی تصمیم گرفت تا استاخانوف را به دونباس اوکراین بازگرداند، چرا که اعتقادی به حضور وی در مسکو نداشت. استاخانوف احساس کرد که به نوعی تبعید شده به ویژه اینکه خانوادهاش همچنان در مسکو ساکن بودند. او بیست سال آخر زندگیاش را فقط شرب خمر کرد.
ویولتا به یاد دارد که پدرش عمیقا ناراحت بود، چرا که 35 سال طول کشید تا بالاترین نشان شوروی به او اهدا شود. الکسی استاخانوف سرانجام در سال 1970 میلادی، نشان «قهرمان کارگر سوسیالیست» را دریافت کرد.
الکسی استاخانوف بر اثر حمله قلبی در سال 1977 در دونباس در شرق اوکراین از دنیا رفت. امروزه شهری در آن منطقه برای سپاس از خدماتش به نام استاخانوف نامگذاری شده است.
176/