من یک دانشجو هستم
کسرا جم: چندی است دچار این درگیری ذهنی شدهام که آیا به راستی هدف ما از کسب آموزش رشد علمیمان است یا…؟ آیا واقعا اکثریت جامعه تحصیلکرده ما هدفشان از آموزشدیدن جستن دانش بوده؟ تفاوت میان «دانشجو» و «مدرکجو» تنها در یک واژه است اما در معنا با هم بسیار تفاوت دارند. شما دور و بر خود چند نفر را میشناسید که به خاطر ماهیت خودِ دانش به دانشگاه رفته باشند؟
بحث اینجا درس خواندن هنگام تحصیل یا استفاده کاربردی از آن در شغل آینده یک فرد نیست، بلکه اشاره به این است افراد نوعی مانند من که مثلا درحال گذراندن یک رشته مهندسیاند، آیا واقعا به دروس ارایه شده عشق میورزند یا تنها میخواهند با گرفتن نمرات خوب دست آخر مدرکی گرفته و مشغول کار شوند؟ خب شاید در ابتدا همه با علاقه انتخاب رشته میکنند ولی به نظر میرسد این علاقه در زمان گذراندن واحدهای درسی تا حد زیادی رنگ میبازد. البته ناگفته نماند همین علاقه به رشته نیز در زمان انتخاب رشته نسبی است و به حدود آزادی فرد در انتخاب بستگی دارد. در هر صورت کسی که حداقل یکسال از عمر گرانبهای خود را برای کنکور هدر داده تمام تلاش خود را میکند تا بهترین رشته ممکن را متناسب با رتبه و در درجه بعدی علاقهاش انتخاب کند. اما چرا اینطور شد؟ چرا زمانی که از یک کودک ٥ یا ٦ ساله و حتی کوچکتر میپرسیم در آینده میخواهی چه درسی را بخوانی یا چهکاره شوی با عشق پاسخ میدهد، طوری که حس میکنی تصمیم او از ژرفای قلب و احساسش برآمده، اما بعدها…. شاید دلیل مدرکگرا بودن جامعه امروزی ما به اشتباه در مدل آموزشی مدارسمان برگردد یا متاثر از نیاز به داشتن مدرک در فضای کنونی جامعه باشد. البته طرح این پرسش نیز خالی از لطف نیست که راه انتخاب شده توسط جوانان ما در حوزه تحصیل، تا چه حد انتخاب خودشان است و چه مقدارش نیز به توقعات خانواده از آنها برمیگردد؟
شاید وقتی با کسی که دانشجوی رشتهای فنی در یکی از بهترین دانشگاههای کشور است در کنج یک کافه نشستهاید و همراهش یک فنجان قهوه تلخ مینوشید، تازه آنگاه متوجه شوید تلخی آن قهوه چه پیوند عمیقی با تلخی آرزوهای بر باد رفته آن فرد دارد. آنجاست که به شک میافتید شاید این دانشجوی موفق دوست میداشت تا یک موسیقیدان، وکیل، هنرمند و شاعر شود تا…
شخصا کسی را میشناختم که میگفت اگر قرار باشد درس نخوانم، دوست دارم راننده تریلر ترانزیت بشوم و به دل جادهها بزنم! چرا راه دور برویم، نگارنده این سطور نیز عاشق تاریخ و فرهنگ است ولی سرنوشت و شرایط، مسیر زندگیاش را جوری سوق داد که این مطلب را حین حل یک معادله در کتابخانه دانشکده عمران بنویسد! من کسری جم هستم، یک دانشجو…
179/