واكنش‌های روانی و رفتاری تولد فرزند بر روابط والدین

در زندگی هر زوج، موقعیت‌هایی ایجاد می‌شود كه می‌تواند تعادلی را كه پس از مدت زمانی به وجود آمده برهم زده و زندگی زناشویی را به سوی عدم‌توازن سوق دهد.
با آینده‌نگری و رعایت بعضی موارد پیشگیری‌كننده می‌توان از وقوع برخی موقعیت‌ها جلوگیری كرد. اما رویارویی با بعضی موارد متزلزل‌كننده زندگی مشترك از دایره كنترل بشر خارج بوده و گاه نیز برای برقراری ارتباطی محكم‌تر باید آنها را پذیرفت. یكی از مواردی كه می‌تواند در زندگی تعادل‌یافته یك زوج جوان، به‌صورت موقت اختلال ایجاد كند تولد فرزند است.
تولد فرزند یكی از تغییراتی است كه به میزان زیادی در روابط خانوادگی و زناشویی تغییر ایجاد می‌كند و البته طبیعی است كه این تغییر در مورد فرزند اول و در زوج‌های جوان بیشتر به چشم بخورد. به دنیا آمدن كودك بیش از هركس دیگر موقعیت پدر جوان را مورد تهدید قرار می‌دهد. شور و شادی پدرشدن جای خود را با عواطف و احساسات دیگری عوض می‌كند. تا آن‌جا كه فرزند را رقیب عشقی خود تلقی می‌كند. این حساسیت‌ها و عواطف متضاد (دوست داشتن فرزند در كنار احساس رقابت با او)‌ واكنش‌های متفاوتی را در مردان جوان برمی‌انگیزد. این واكنش‌ها را می‌توان به دو بخش واكنش‌های روانی و رفتاری تقسیم‌بندی كرد.
واكنش‌های روانی
ترس از دست‌دادن موقعیت نزد افراد خانواده: هر تغییر روانی- خانوادگی و اجتماعی می‌تواند مسبب حالاتی همچون ترس باشد. تولد فرزند نیز به‌عنوان یكی از مهم‌ترین وقایع موجود در زندگی هر فرد، در مدت زمان معینی می‌تواند تأثیرات كلی و جزیی فراوانی در روابط زناشویی به جای بگذارد. (مهم آن است كه این تغییرات منفی كه سبب دورشدن عاطفی زن و مرد از همدیگر می‌شود، به سرعت كنترل شده و ارتباط زوجین را متزلزل نكند.) به دنیا آمدن طفل به علت تغییرات فراوانی كه در زندگی خانوادگی- اجتماعی ایجاد می‌كند بیش از هر چیز می‌تواند منشأ حالت ترس در پدر باشد. این ترس به علت استرس‌های روزمره‌ای است كه‌ تازه‌وارد كوچك به جمع خانواده و به‌خصوص پدر، وارد می‌كند.
احساس تنهایی و طردشدگی
پس از ازدواج، مرد و زنی كه اكنون همسر تلقی می‌شوند، تكیه‌گاه عاطفی و روانی یكدیگر قرار می‌گیرند و برای تسلی یافتن در برابر مشكلاتی كه در طول روز آزارشان داده، به یكدیگر پناه برده و مانند دوستانی قدیمی درددل می‌كنند. به‌راستی یكی از كاركردهای اساسی نهاد خانواده، آرامش‌یافتن در كنار یكدیگر و باهم بودن است. اما پس از تولد نوزاد موقعیت جدیدی پیش می‌آید.
فرد تازه‌ای به اعضای خانواده اضافه می‌شود كه مسئولیت‌ها و مشكلات جدیدی را به وظایف والدین می‌افزاید. این موجود جدید به علت ناتوانی، مسئولیت‌ها و مراقبت‌های ویژه‌ای را می‌طلبد. واضح است كه نگهداری از چنین موجود پاك، ضعیف، ظریف و زیبا، قسمت عمده‌ای از وقت مادر را به خود اختصاص می‌دهد. به‌خصوص این‌كه این مادر جوان و تا حدی بی‌تجربه، وظایف دیگری نیز غیر از بچه‌داری به عهده دارد. پس طبیعی است كه با این وظایف تمام ناشدنی، فرصت چندانی برای رسیدگی به شوهر باقی نمی‌ماند.
زن اكثر اوقات خود را با بچه سپری می‌كند و مرد در جو خانواده (‌كه از پدر، مادر و فرزند تشكیل می‌شود) تنها باقی می‌ماند و این احساس، وجود او را فرا می‌گیرد كه با تولد فرزند از جمع خانواده طرد شده و تمام محبت و توجه اطرافیان، به‌خصوص همسر كه تاكنون نقطه اتكا و پشتوانه او در كار و زندگی بوده است به طرف موجودی كوچك و ضعیف معطوف شده و دیگر عشق و علاقه پیشین را در او نمی‌یابد. پس نتیجه می‌گیرد كه دیگر مورد علاقه همسرش نیست و فرزند، جای او را گرفته است.
شاید این گلایه را از برخی پدران جوان شنیده باشید كه می‌گویند: از وقتی بچه به دنیا آمده انگار كه من اصلا وجود ندارم و… و این، به معنی احساس خطر است. خطر از دست‌دادن موقعیت گذشته و تاراج محبت همسر توسط فرزند. تداوم این احساس تنهایی خطرناك بوده و ریشه بروز احساسات دیگری در پدران جوان است. چیزی مانند احساس ناامنی. احساس ناامنی:   احساس امنیت، از عواطف زیربنایی و حیاتی برای تأمین بهداشت‌روانی بشر است. در صورتی كه این اصلی‌ترین نیاز روانی انسان مرتفع نشود، احساس عدم امنیت به اشكال گوناگون خود را نشان خواهد داد. در حالت احساس عدم‌امنیت، شخص به‌طور دایم در تلاطم روانی و به‌هم‌ریختگی است و در صورت تداوم، به انواع بیماری‌های جسمی و روانی مبتلا خواهد شد.
شخصی كه دایم احساس عدم‌امنیت، ترس و خطر می‌كند، نمی‌تواند انسان سالمی باقی بماند. ممكن است با پرخاشگری یا اضطراب واكنش نشان داده و در دنیای ذهنی خود، مدام درحال دفع خطرات احتمالی باشد. به همین دلیل است كه برای سلامت جسمی و روانی تا حد زیادی نیازمند احساس امنیت هستیم.
همان‌طور كه قبلا نیز اشاره كردیم، پدر، بر اثر تولد فرزند تنها مانده و به دلیل احساس تنهایی، احساسات دیگری همچون بی‌تكیه‌گاهی، عدم امنیت و حتی خشم، وجود او را فرا می‌گیرد. چراكه امنیت عاطفی و روانی او با ورود فرزند مورد تهدید قرار گرفته است. به گفته فیلسوف بزرگ، پاسكال: «انسان بیش از یك‌عشق نمی‌تواند داشته باشد. اگر چند عشق داشت، كم‌كم به‌سوی آن كه شدیدتر، هیجان‌بخش‌تر و شكوهمندتر است كشیده خواهد شد و دیگر عشق‌ها را فدا خواهد كرد.» شاید به همین علت است كه زنان بیشتر ترجیح می‌دهند محبت اولیه خود را نثار فرزندشان كنند كه از بطن وجودشان پرورده شده و از شیره جانشان تغذیه می‌كند.
احساس محرومیت:
محرومیت حالتی است كه در نتیجه ارضا نشدن یا احتیاج پدیدمی‌آید. ارضا نشدن و احتیاج ممكن است بر اثر عوامل بیرونی و محیطی ایجاد شود یا این كه عامل درونی داشته باشد. بر اثر تولد فرزند، بیشتر اوقات مادر صرف مراقبت از كودك می‌شود و فرصتی برای ارضای احتیاجات روانی همسر و محبت‌كردن به او باقی نمی‌ماند. نتیجه این بی‌توجهی‌ها، احساس محرومیت از علاقه‌ای است كه نیاز روانی و اولیه هر انسانی تلقی می‌شود. هر انسانی نیازمند آن است كه دوست داشته باشد و متقابلا مورد محبت و علاقه دیگران، به‌خصوص افراد موردعلاقه‌اش قرار گیرد. اگر یك طرف موازنه به‌هم بریزد به‌طور مسلم امنیت عاطفی و روانی شخص نیز متزلزل خواهد شد. خوب است به همان میزان كه از دیگران محبت دریافت می‌كنیم، از ابراز علاقه به اطرافیان نیزخودداری نكنیم.
مسلما تولد فرزند نمی‌تواند از مهر و علاقه زن نسبت به شوهر بكاهد. اما با ورود این تازه‌وارد كوچك دیگر فرصتی برای ابراز محبت به شوهر باقی نمی‌ماند. زمان و فرصت كافی برای نشان‌دادن این محبت یك مسأله مهم و نوع ابراز محبت نیز مورد دیگری است. بسیار حیاتی است كه اگر به كسی علاقه‌مند هستیم محبت‌مان را در كلام و عمل به‌او نشان دهیم. برای اكثر ما آدم‌های معمولی، با زندگی ساده و معمولی این روزگار، بیان احساسات در قالب واژه‌های كوچك و عبارات بسیار ساده و در عمل شاید با یك نگاه محبت آمیز ابراز می‌شود. البته همین میزان اندك نیز مستلزم فرصت است. اما اكثر مردان گرفتاری‌های متعدد همسران خود را در انجام مسئولیت‌ها و وظایف داخل و بیرون از خانه نادیده می‌گیرند و انتظار دارند همه چیز، درست مثل گذشته سر جای خود باشد، از اوضاع مادی، تغذیه‌ای و نظافت منزل گرفته تا محبت و آرامش گذشته. اما آیا واقعا چنین امری امكان‌پذیر است؟

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا