در مجاب شدن پدر و تشویق پسر به ازدواج فرماید:
علي هديه لو
بعد از آن جنگ قسمت پیشین
که پدر شقه گشت با گیوتین
بسکه برهان زوجه، قاطع شد
کاملا درککرد و قانع شد
بعد یک هفته زخم و مجروحی
لطمه ی حاد جسمی و روحی
پا چو بر آستان خانه نهاد
بر خودش عهد جاودانه نهاد
که دگر عشق را نگوید طعن
که به بدخواه عشق، نکبت و لعن
الغرض رفت و با پسر فرمود:
عشق خوب است، جان اوس محمود
عمر بستان و غنچه اش عشق است
عقل، مامان و بچه اش عشق است
می دهد عشق، طبق یک فرمول
واکنش بین علت و معلول
عشق شیرین تر از سه من عسل است
خودِ این عشق، علت العلل است
لاجرم گر که هست اهل دلی
بایدش دلبری ز آب و گلی
تو هم ای نور هر دو دیده ی من
ای گل یاس نورسیده من
باید از هر طرف کنار کنی
رو به یک یار گلعذار کنی
تا شوی ای مصاحب دلبند
صاحب خانه و زن و فرزند
( ناگهان شاد می شود پسرک
می زند یک بالانس روی خرک
می کند طی یک کمان دراز
تا بناگوش نیش خود را باز
چون ظفر یافت این جوان کنه
می زند چشمکی برای ننه…)
179/