ماجرای ازدواج عاشقانه مهدی سلوکی + عکس همسرش
مهدی سلوکی در ۱۴ خرداد ۱۳۶۱ در اصفهان به دنیا آمد. در هنرستان رشتهٔ گرافیک را برگزید و در همین مقطع بود که جذب کار تلویزیونی شد. او در سال ۱۳۷۹ دیپلم خود را از هنرستان مالک اشتر تهران دریافت کرد. وی برادر کوچکتر محمد سلوکی مجری تلویزیون می باشد. مهدی سلوکی با برنامهٔ تلویزیونی نیم رخ وارد تلویزیون شد و با سریال نرگس به شهرت رسید.در سن ۳۲ سالگی بالاخره تصیم گرفت متاهل شود.
بحث ازدواج من شاید مهم ترین حاشیه ای باشد که در مطبوعات شنیده ام، من نزدیک به ۷-۶ سال شاید هم بیشتر است که با هیچ مجله یا روزنامه ای مصاحبه نکرده ام ولی نمی دانم برای چه روی این موضوع بعضی از مطبوعات آنقدر زوم کرده اند، من ازدواج نکرده ام ولی عاشق شدم و این عشقم را گفته ام و پشیمان هم شده ام که گفته ام.
نسل ما خیلی کمتر تن به ازدواج می دهند، شاید به خاطر این باشد که مسئولیت پذیری در این برهه از زمان خیلی سخت شده و کسب در آمد از آن هم سخت تر، الان جوان های ما دغدغه شان آینده ای مدت زمان زیادی است که هنوز نیامده و رسیدن به آرزوها با این شرایط سخت برای شان غیرقابل تصور شده طوری که ترجیح می دهند گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند تا اینکه مسئولیت یک آدم دیگر را نیز قبول کنند. دروغ خیلی زیاد شده در نتیجه اعتماد کم شده و همه اینها به هم ارتباط پیدا کرده است؛ از دیگر مشکلات ازدواج نسل ما سختگیری خانواده است اما گاهی این سختگیری منطقی است. یک نکته که خیلی دوست دارم به جوان ها بگویم این است که سراغ هیچ کاری نروند ولی اگر رفتند آن را تا آخر ادامه دهند چون همیشه وقتی آدم از دور به آرزویش نگاه کند یک مقدار آن آرزو دست نیافتنی می شود اما اگر خود ما، همین الان به خودمان، جایی که هستیم و چیزهایی که داریم نگاه کنیم، می بینیم اینجا و چیزهایی که داریم همان هایی است که آرزویش را داشتیم ولی چون به مرور زمان طمع و توقع مان زیاد شده به این فکر نمی کنیم که اینها آرزوی چند سال قبل ماست.»
چیزی در دلم نگه نمی دارم
من عموما به دلیل شخصیتم منتظر آرزوهایم یا منتظر چیزی که می خواهم نمی شوم، من دوست دارم با مسائل مواجه شوم مثلا همین قبول کردن نقش این سریال؛ من هیچ وقت آرزو نداشتم که بازیگر شوم ولی وقتی وارد بازیگری شدم دیدم دوست دارم؛ به شدت این راه را ادامه دادم و بعد این علاقه راه درست را پیش گرفت، در کل آدمی نیستم که چیزی را در دل خودم نگه دارم، همیشه حرفم را می زنم حالا چه در رابطه با مشکلات زندگی باشد، چه در مورد مشورت با دیگران. کم سن تر هم که بودم آنقدر کنجکاو بودم که همیشه پدر ومادرم مجبور بودند به سوال های مختلف من جواب بدهند و می دانستند که نمی توانند بعضی از سوال های من را جواب ندهند و اینجوری بزرگ شدم که هیچ وقت هیچ چیز را در خودم نگه نداشتم اگر عاشق شدم رفتم وگفتم یا اگر نسبت به چیزی عشق نداشتم باز هم گفتم.
179/