پشت پرده مزاحمت‌ برای نوعروس 15 ساله

ناگفته‌های فریب خورده

فریبا 15 سال سن دارد و دو ماه پیش با پسر یکی از اقوام نامادری‌اش ازدواج کرده است. اما او در برابر مزاحمت‌های چند پسر نوجوان قرار گرفت و با پیگیری علت این مزاحمت‌ها حقایق تلخی برای نامزدش نمایان شد.فریبا در میان قصه تلخ زندگی‌اش به کارآگاهان گفت: 8 ساله بودم که پدر و مادرم از همدیگر جدا شدند. پدرم اخلاقش خوب نبود و به همه چیز گیر می‌داد.

مادرم واقعاً مانده بود چه کار کند. چند بار با هم قهر کردند و آخرین بار چون دیگر امیدی به خوب شدن رفتار پدرم نبود مادرم بعد از آن که یک کتک مفصل از پدرم خورد تقاضای طلاق داد و از هم جدا شدند.

وی افزود: من یک خواهر و یک برادر بزرگ‌تر از خود دارم و بعد از طلاق آنها، مدتی با پدرم بودیم. زن که گرفت نسبت به ما سرد شده بود. یک روز با نامادری‌ام جر و بحث کردم. پدرم ما را از خانه بیرون انداخت. رفتیم خانه مادربزرگم. چند ماه هم خانه خاله‌‌ام بودیم. مادرم خانه بزرگتری اجاره کرد و پیش او رفتیم. اوضاع آرام بود تا اینکه مادرم ازدواج کرد. ناپدری‌ام چشم دیدن ما را نداشت.

به خانه پدربزرگ برگشتیم. حدود یک سال هم آنجا بودم. پدرم مرا به خانه خودش برد. 2 ماه پیش بود که پسر برادر نامادری‌ام به خواستگاری‌ام آمد. با هم نامزد شدیم. خیلی خوشحال بودم اما اشتباهی که 5 ماه پیش مرتکب شده بودم نگذاشت آب خوش از گلویم پایین برود. واقعیت رو شد و حالا نمی‌دانم چه کنم.

نوعروس 15 ساله اشک‌هایش را پاک کرد و افزود: من و دوستانم برای بازی والیبال و ورزش به پارکی که نزدیک خانه‌مان است می‌رفتیم. یکی از همکلاسی‌هایم با پسری دوست بود. او تشویقم کرد من هم با پسر دیگری دوست شوم. مریم می‌گفت یکی از پسرها به من علاقه‌مند است و می‌خواهد با او دوست شوم. شماره تلفن آن پسر را گرفتم. می‌خواستم سر به سرش بگذارم. مدتی شوخی شوخی پیامک بازی می‌کردیم یک روز فهمیدم مریم با این پسر هم دوست شده است. لج مرا درآورده بود.

من هم با دوست او که بابک نام دارد و 14 ساله است دوست شدم تا انتقام بگیرم. ما در محیط تلگرام با هم ارتباط داشتیم. یک روز مرا به خانه‌شان کشاند. دو دوستش هم آنجا بودند و من فریب آنها را خورده بودم. از آن روز به بعد هر روز مزاحمم می‌شدند و می‌گفتند از من فیلم گرفته‌اند و می‌خواهند همه چیز را به نامزدم و پدرم بگویند.

شوهرم متوجه این مزاحمت‌ها شده بود. موضوع را که پیگیری کرد فهمید حقیقت چیست. من بعد از طلاق پدر و مادرم سختی‌های زیادی کشیده‌ام. روزهای بدی را پشت‌سر گذاشته‌ام. وقتی فامیل به چشم ترحم نگاهم می‌کردند اعصابم به هم می‌ریخت. اگر مادر بالای سرم بود این بدبختی‌ها به سرم نمی‌آمد.

پدر و مادرم ازدواج کرده‌اند و سروسامان گرفته‌اند اما من و خواهر و برادرم سرخورده شدیم. البته من خودم اشتباه کردم.رئیس پلیس مشهد درباره این پرونده گفت: با اعلام شکایت نوعروس جوان و خانواده‌اش سه متهم پرونده شناسایی و دستگیر شده‌اند. سرهنگ حجت نیک‌مرام با ابراز تأسف از وقوع چنین آسیب‌هایی گفت: تحقیقات پرونده ادامه دارد.

176/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا