نامه جالب و عاشقانه بهنوش بختياري براي همسرش

براي من زيبا ترين حال دنيا زمانييه که از سرکار ميام و براي همسرم چاي درست ميکنم و با هم ميخوريم وازروزمان براي هم تعريف ميکنيم..و هر وقت خيلي از دست بعضي آدما ناراحتم ميگه اندازه آزاري که انسانها بهم ميرسونن به اندازه عقده هايي هست که از زندگي دارن..ومن ميفهمم که واقعاً ايراد ازمن نيست که بعضيا شکل زندگيشون..فکرشون..بامن فرق داره..و اينگونه من با حرفاي منطقي و درست همسرم آروم ميشم..و تو اين دنيا از همه چيز و همه کس بيشتر دوسش دارم..و هر چي ندارم در عوض زندگيم بوي عشق و سادگي ميده..و اين منو آروم ميکنه که ديگه از حرفاي بي حساب کتاب نرنجم..همسرم وقتي تو پشتمي ديگه مهم نيست کيا جلو ايستادن..هميشه نسبت به همه دلم زيادي روشن بود…سوخت.اما عشق تو پزشک سوانح سوختگي بود..عشق تو جوري تسخيرم کرد که حس ميکنم لانه جاسوسيم عزيزم..عاشقتم تا هميشه..هرچند که ميدونم با اين جور نوشته ها و پستا اصلا حال نميکني و اخماتو ميکشي توهم..اما من ميخوام همه بدونن که چطوري دوست دارم و برات همه خوبياي دنيا رو از خدا ميخوام محمد رضاي عزيز دلم مهربانم…دست خدا به همرات رفيق روز و شبام..تنها تو بودي که منو بخاطر خودم خواستي و با هر شکل و اخلاقي قبولم داري..مرسييييييييييي يارهميشه زلال من…ياعلي.

 

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا