گفتگو با سارق زنجیره ای بانک های مشهد

آزاده خانی: خبر سرقت مسلحانه از بانک های مشهد و به سرقت بردن پول های بی زبان روی پیشخوان بانک خیلی زود پخش شد. ماجرای سرقت ها درست شبیه همه سرقت های دیگری بود که اتفاق می افتاد؛ سارق با پوشاندن صورتش و استفاده از اسلحه وارد بانک می شد و پول های روی پیشخوان بانک را برمی داشت و بعد هم از صحنه سرقت متواری می شد.

سرقت اول و دوم از بانک هایی انجام شد که سیستم ایمنی درست و حسابی نداشتند. حتی دوربین های مداربسته و امنیتی بانک هم فعال نبود و خب همین باعث می شد که سارق فربه که حالا سریالی اقدام به سرقت می کرد برای سرقت به یک بانک دیگر برود، غافل از اینکه دوربین های بانک کار می کند و همان عکس های بی کیفیتی که دوربین های بانک ثبت و ضبط کرده اند هم باعث به دام افتادنش شد.

مامورهای پلیس که برای به دام انداختن و شناسایی سارق فربه همه تحقیقات شان به بن بست رسیده بود و در کمتر از یک ماه رسیدگی به پرونده 50 مظنون سابقه دار و بدون سابقه را شناسایی کرده بودند.

با کسب اجازه انتشار عکس های دزد فربه در روزنامه ها با کمک مردم بالاخره بعد از گذشته سه ماه موفق شدند سارق را در مخفیگاهش شناسایی و دستگیر کنند. متهم بعد از دستگیری هر سه سرقت را به گردن گرفت و صادقانه درباره همه سرقت هایش حرف زد.

مسعود سارق سنگین وزن که بیش از 120 کیلو وزن دارد، طی یک ماه گذشته با استفاده از یک اسلحه کمری سبک و کلاه کاسکت برای پوشاندن چهره اش به سه بانک در مشهد دستبرد زده است و تحقیقات درباره او همچنان ادامه دارد.

گفتگو با سارق زنجیره ای بانک های مشهد

پول های سرقتی را چه کار کردی؟

– بدهی های بسیاری داشتم؛ همه پول هایی را که می دزدیدم هم می شمردم بعد داخل یک دفترچه می نوشتم که چقدر شده بعد هم به طلبکارها زنگ می زدم با آنها قرار می گذاشتم و طلبشان را پس می دادم. دوست نداشتم مدیون باشم و بروم زندان.

چطوری فکر سرقت از بانک به سرت افتاد؟

– کجا الان بیشتر از همه جا پول هست. معلومه که بانک بیشتر از همه جا پول دارد. من پول قرض گرفته بودم که یک کاری انجام بدهم نشد، بعد دوباره بهم پول قرض نمی دادند. اعتبار نداشتم. یک نفر از آشناهایمان که خیلی آبرو داره واسطه شد و چک داد، پشت چک ها را هم امضا کرد بعد من پایم گیر نبود اما پای آن طرف آشنایمان گیر ماجرا بود. او هم آبرودار؛ من راضی نمی شدم به خاطر من زندان برود. من پول را گرفتم که کاری انجام بدهم اما کاری انجام نشد، پول هم خرج شد. فقط بدهکاری اش باقی ماند. من می توانستم بگم به من چه و بروم پی کارم اما خب وجدان دارم. نقشه کشیدم از بانک سرقت کنم چون الان بانک از همه آدم ها پولدارتره. برای همین هم رفتم بانک زدم.

نمی ترسیدی دستگیر شوی؟

– ترس که داشتم. الان هم دارم می لرزم. یخ کردم از ترس اما خب من هم آبرو دارم. وقتی رفتم بانک و پول ها را برداشتم و زدم بیرون همان اولین بار فکر کردم که دستگیر می شوم چون یک موتور من را تا چندتا چهار راه بعد از بانک تعقیب می کرد، ول کن هم نبود. شانس آوردم که من را گم و گور کرد. بعد هم هر روز روزنامه می خواندم که بفهمم پلیس دارد چه کار می کند.

چرا روزنامه می خواندی؟

– پلیس توی روزنامه همه خبرها را اعلام می کند. می خواستم ببینم از من ردی دارند یا نه. خبر سرقت اول که 20 میلیون دزدیدم را نوشته بود. نوشته بود که بانک دوربین هایش خاموش بوده. فکر دوربین ها را نکرده بودم. درباره خودم هم چیزی ننوشته بود. فقط نوشته بود با اسلحه وارد بانک شدم و پول های روی پیشخوان را دزدیدم و بعد هم رفتم. راست گفته بود که به کسی آسیبی نزدم. من هدفم فقط پول ها بود برای همین هم به مردم کاری نداشتم. فقط پول ها را برمی داشتم و در می رفتم.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

– از 20 میلیون یک ریالش را برنداشتم. فقط پول ها را شمردم و جرینگی همه را به طلبکارها دادم. بعد هم یک هفته بعد رفتم سراغ بانک بعدی.

اسلحه را از کجا آورده بودی؟

– داشتم اسلحه. از قدیم ها داشتم برای روز مبادا نگه داشته بودم. از اسلحه هیچ استفاده ای نکردم. من آبرو دارم، زن و بچه دارم. فقط اسلحه را نشان می دادم که به حرفم گوش کنند. بعد هم پشت دخل بانک نمی رفتم که. همانجا پول هار ا برمی داشتم و می زدم بیرون. شاید دو بار بیشتر داد نزده باشم. هدفم فقط پول ها بود. به جان مردم کاری نداشتم. می توانید از همه کارمندها و مشتری های بانک بپرسید. همان روز که دستگیر شدم هم اسلحه را مامورها از داخل خانه ام پیدا کردند. الان پیوست به پرونده است.

چرا می خواستی از دست مامورها فرار کنی؟

– من آبرو دارم. زن و بچه دارم. بدهی داشت من را بیچاره می کرد. از روی آبروداری رفتم سارق شدم. مامورها که آمدند در خانه می خواستم خودکشی کنم که آبرویم نرود اما فایده ای نداشت. مامورها از من با 120 کیلو وزن چابکتر بودند، جلوی خودکشی کردنم را گرفتند و دستگیر شدم.

عکس خودت را در روزنامه ها دیدی که چاپ شده بود؟

– بله. هر روز صبح روزنامه خراسان می خریدم و می خواندم. عکسم را چاپ کردند خیلی ترسیدم. باورم نمی شد. یکی از دوستانم هم عکس را به من نشان داد و گفت چقدر شبیه تو هست. مثل تو چاقه. نکنه خودت باشی که من انکار کردم و گفتم من عرضه بانک زدن ندارم. عرضه داشتم می رفتم بدهی هایم را پرداخت می کردم.

چقدر پول سرقت کردی؟

– کلا 160 میلیون سرقت کردم. می خواستم آنقدر سرقت کنم که همه بدهی هایم را پرداخت کنم که مامورها شناسایی ام کردند. مستقیم آمدند در خانه و دستگیر شدم.

الان پشیمان نیستی؟

– پشیمان که هستم اما مگر فایده ای هم دارد پشیمان بودن یا نبودن. دیگر کاری است که انجام دادم و نمی شود کاریش کرد. فقط دوست دارم زودتر محاکم شوم و به اعدام محکوم شوم. زندگی بی آبرو را دوست ندارم. با این همه بدهی و سرقت مسلحانه دیگه زندگی فایده ای ندارد.
قصد داشتم دزدی های بیشتری را انجام دهم تا همه بدهی هایم را بپردازم اما سرانجام دستگیر شدم. می خواستم پیش از دستگیری خودکشی کنم که ناکام ماندم. در جریان دزدی ها 160 میلیون تومان پول به دست آوردم.

متهم با قرار قانونی روانه زندان شد. تحقیقات تکمیلی از وی ادامه دارد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا