چرا به رد رسايي اعتراض دارم؟
صادق زيبا كلام / استاد دانشگاه
خیلیها هم به بنده تذکر داده بودند که رد صلاحیت آقای رسایی بهواسطه مسائل مالی بوده و ربطی به انگیزههای سیاسی ندارد. دوستان عزیزم، من مسئلهام این نیست که آیا آقای رسایی بهواسطه دلایل مالی رد صلاحیت شدهاند یا سیاسی. من مشکلم و اعتراضم به اصل، نفس و فلسفه مقولهای بهنام «تعیین صلاحیت» داوطلبین نمایندگی مجلس، ریاستجمهوری و شورای شهرحداقل به اين معنا ست.
مدرنيته بر فرد استوار است
دوستان عزیز، خیلی ساده خدمتتان گفته باشم، دموکراسی یا مردم سالاری که با سپهر مدرنیته بعد از رنسانس در اروپا طلوع کرد (وبهدنبال آن در سایر مناطق جهان هم گسترده شد)، روی این مفروضه بنیادی پیرامون «فرد» استوار شد: هیچ مقام و مرجعی صالحتر و شایسته تراز خود «فرد» برای تشخیص منافع و مصالحش نیست. نه کلیسا، نه احزاب و رهبران سیاسی، نه حکومت و صاحبان قدرت، نه مصلحان و خیران اجتماعی، نه روشنفکران و نخبگان و نه هیچ مقام و مرجع و نهادی نمیتواند بهاندازه خود فرد خیر و صلاح او را تعیین کند. به بیان دیگر، هیچکس اصلحتر و مطمئنتر از خود فرد در تشخیص و تصمیمگیری پیرامون اینکه چه چیز بهخیر و صلاحش است، نيست. هر فکر و اندیشه دیگری، هر نظام حکومتی، ایدئولوژی و فلسفه سیاسی که باور داشته باشد که نهاد و مرجع دیگری هم هست که میتواند خیر و صلاح فرد را بهتر از خود او برایش تشخیص داده و درنتیجه بايد برای وی تصمیم گیری كند، درتعارض و تناقض بنیادی با فلسفه مردم سالاری قرار میگیرد. ممکن است آن نظام و ایدئولوژی خیلی بهترومردمی ترازمردمسالاری هم باشد و موفق شود خدمات خیلی بیشتری هم به «فرد» كند و «فرد» حتی احساس کند که در آن نظام خیلی هم خوشبخت و سعادتمند است. اما نام آن نظام به لحاظ تئوريك دیگرمردمسالاری نخواهد بود. چون اساس و بنیان مردم سالاری روی این اصل بنا شده که فرد خودش تشخیص داده و تصمیمگیری ميكند. صد البته که فرد میتواند از دیگران هدایت و راهنمایی بخواهد اما این در صورتی است که خودش تشخیص بدهد و امر راهنمایی داوطلبانه صورت گرفته باشد. نه اینکه نهادها، مراجع یا مراکزقدرت به وي بگویند که چون توقادر نیستی خیر و صلاحت را تشخیص بدهی لذا ما برای سعادت و خوشبختی تو این تصمیم را برایت گرفتیم و آن اقدام را بهنفع تو انجام دادیم. فلسفه
«تعیینصلاحیت» در جهت غربال کردن نامزدهای انتخابات مجلس، ریاست جمهوری یا شورای شهر در تضاد و تناقض مبنایی با این اصل است چراکه در عمل ما داریم به فرد میگوییم که تو نمیتوانی تشخیص دهی که رای دادن به کدام نامزد به خیر و صلاحت است. لذا ما این مهم را به منظور تامین مصلحت تو داریم برایت انجام میدهیم. نامزدهایی که تو نمیتوانستی تشخیص بدهی که آیا انسانهای مفید و صالحی بودهاند یا نه ما آن ها را برای تو تشخیص داده و آنها را کنار گذاردهایم و درنتیجه تو حالا میتوانی با خیال راحت در مورد مابقی که از نظر «ما» بلااشکال هستند هر کدام را که میخواهی انتخاب كني. همانطور که گفتم ممکن است این سیستم خیلی هم کارآمدترازدموکراسی باشد اما نام آن دیگر نمیتواند دموکراسی باشد.
نظارت با غربالگري تفاوت دارد
بسیاری از اصولگرایان در موسم نزدیک شدن به انتخابات و در توجیهنظارت استصوابی میگویند که درتمام نظامها و کشورهای دیگر همنظارت استصوابی انجام میگیرد، حالا ممکن است مجری این نظارت وزارت کشور، دادگستری یا دادگاه عالی یا یک مرجع و مقام دیگری در آن کشورباشد که وظیفه آن جلوگیری از ثبت نام افراد«ناباب» است. دوستان، درهیچ نظام مبتنی بر دموکراسی و انتخاب توسط مردم، چیزی بهنام غربال کردن نامزدها وجود ندارد. به عبارت دیگر، هیچ دستگاه و مرجعی در هیچ کشوردموکراتیکی وجود ندارد که وظیفه شان اين است که تصمیم گیری كنند که این فرد یا آن یکی، این آقا یا آن خانم صلاحیت دارندو آن دیگری ندارد. صد البته که قوانین و مقررات عامی وجود دارند نظیر سن، تابعیت یا نداشتن پیشینه کیفری که موجب محرومیت اجتماعی فرد شده باشد و… ولی اینکه یک نهاد یا مرجعی وظیفهاش آن باشد که بررسی كند نامزدی هیچ منع قانونیاي برای شرکت در انتخابات ندارد تازه بايد صلاحیت وی توسط يك نهاد ديگر احراز شود و اساسا در هیچ نظام مردم سالاری هیچ گونه غربالگریاي اعم از سیاسی، اجتماعی، اخلاقی، عقیدتی یا اعتقادی وجود ندارد. این صرفا و فقط تشخیص« فرد» است که به کدام نامزد رای بدهد.
رابطه نظارت و وظيفه نمايندگي
جدای از مباحث نظري، در عمل هم این شيوه نظارت، صدمات جدی برجایگاه و کارکرد مجلس بهعنوان مرجعی که بايد در راس امور کشور قرارگیرد، وارد كرده است. کافی است کیفیت نمایندگان، نقش، جایگاه وکارکرد مجالس امروزیمان را با مجالس نخستین مقایسه كنيم. افول در کیفیت نمایندگان، جایگاه مجلس و کارکرد آن محصول چنين نظارتي است که بهواسطه ملاحظات سیاسی جلوی راهیابی بسیاری از نامزدهای مستقل، دلسوز و مناسب به مجلس را میگیرد. یک بررسی ساده از کسانی که ظرف قریب به سه دهه گذشته«رد صلاحیت» شدهاند بدون هیچ ابهام و تردیدی مبین آن است که اکثریتقریب به اتفاق صرفا به دلایل سیاسی رد صلاحیت شده اندبدون آنکه از نظر قانونی شرکتشان در انتخابات هیچ منعي داشته باشد. میتوان مقایسه كرد که مجالس اولیه چه میزان در امورمهم کشور نقش داشتند و در مقابل مجالس اخیر چقدر درامور حیاتی کشور خود را موظف به دخالت میدانند. با همه اينها نظارت فعلي مانع از خرج کردن ارقام نجومی و باورنکردنی پول توسط برخی نامزدها درانتخابات نشده است. میتوان پرسید که هزینه کردن در انتخابات مجالس اول، دوم و سوم چقدر در راهیابی نامزدها به مجلس نقش داشت و متقابلا هزینه کردن در انتخابات مجالس هفتم، هشتم و نهم چقدر نقش داشته؟ میتوان پرسید: ازنمایندهای که چند صد میلیون یا حتی میلیارد هزینه کرده تا بهمجلس راه یابد چقدرمی توان انتظار داشت که دغدغه مصالح و منافع ملی را در سر داشته باشد و چقدر مصالح و منافع فردی خودش را؟ میتوان پرسید از نمایندهای که نگران است درچهارسال نمایندگیاش بهگونهای رفتار نکند و سخن نگوید که اسباب تالم خاطر فلان نهاد را فراهم نکند تا در دور بعدی رد صلاحیت نشود، چقدر انتظار مدرس، مصدق، مهدی بازرگان، علی مطهری و احمد توکلیگونه نمایندگی کردن را میتوان داشت؟ اتفاقا روند سرنوشت مجلس وافول غم انگیز جایگاه آن در جمهوری اسلامی ایران بهترین گواه است که چرا اساس و مبنای مدرنیته از رنسانس به این سو بر روی این اصل قرار گرفته که هیچکس به اندازه خود فرد اصلح ترودلسوزتردرتشخیص وتعیین صلاحومصلحتش نیست.
179/