سريال يا چسب دوقلو؟
موبنا –
اتفاقي که موجش در کشور ما با ورود لوح فشرده سريالهايي مثل «لاست»، «فرار از زندان»، «24»، «دوستان» و… شروع شد و حالا به تماشاي قسمت به قسمت و فصل به فصل سريالهاي روز دنيا همراه با همه مخاطبان جهاني رسيده است. اتفاقي که نشان ميدهد صنعت سريالسازي در دنيا، سينما را حسابي تحت تاثير خود قرار داده است. البته متر و معيار ما براي سنجش دقيق ماجرا متفاوت است، چون نه سريالهاي خارجي را از شبکههاي ملي ميبينيم، نه شبکههاي خصوصي و کابلي داريم و نه لوح فشرده اصل اين سريالها به دست ما ميرسد. فيلمهاي روز دنيا را هم بيشتر مواقع در منزل ميبينيم و جز معدود سينماهايي در کشور، مابقي امکان و حق پخش فيلم خارجي ندارند. بههرحال همانقدر که از صنعت سينما به عنوان چرخهاي فرهنگي، اقتصادي که در عين بيان مفاهيم، سرگرمي را هم مورد عنايت ويژه قرار ميدهد عقب بوديم، با فاصله بيشتري از صنعت سريالسازي دنيا عقبيم. معدود آثاري مثل «لاست»، «فرار از زندان» و اخيراً «فهرست سياه» که در کشورمان دوبله شد در شبکه نمايش خانگي توزيع مهجوري داشت و مخاطبش بهخاطر هزينه زياد به گرد مخاطباني که نسخههاي دانلودي و زيرنويسي را تماشا کردند نرسيد. شبکه نمايش خانگيمان هم محصولاتي ويژه خودش داشت که چندان فراگير نشدند و اگر مثل «قهوه تلخ» پرمخاطب بودند هم سرانجامي نداشتند هم استاندارد بالايي در مقايسه با آثار جهاني نداشتند و از حد طنزهاي 90 شبي تلويزيون فراتر نرفتند. مديري هنوز هم براي شبکه نمايش سريال ميسازد، «عطسه» جديدترين کار اوست که قسمت اولش حتي طرفداران مديري را هم راضي نکرد. در اين بين سريال «شهرزاد» اثر حسن فتحي با جذب توزيع کننده اروپايي و برگزاري فرش قرمز در آلمان و با وعده توزيع براي مخاطبان جهاني، فعلاً داعيه دارد که فراتر از تلويزيون کشورمان، در معناي واقعي به صنعت سريالسازي جهان نزديک شده، پيش از اينها سريالهايي مثل «يوسف پيامبر»، «مريم مقدس»، «مختارنامه» و… هم از تلويزيون چند کشور پخش شده بودند، هم در کشورهايي مثل تاجيکستان، در کنار خيابان و … بهفروش رسيده بودند، اما هيچ کدام در مسير واقعي يک اثر فاخر براي مخاطب جهاني توليد نشده بودند. فرش قرمز «شهرزاد» و ورود هنرمندان کشورمان به دنياي سريالهاي عظيم که زبان بينالمللي دارند بهانه خوبي است تا ببينيم چرا ديدن سريالبيني از تماشاي فيلم جلو زده؟ جايگاه سريال در بين هنردوستان و مخاطبان امروزي جهان چگونه است؟ برنده دوئل بين سينما و سريال کدام مديا خواهد بود و آيا «شهرزاد» ميتواند در سبد فرهنگي سريالبينهاي دنيا و به خصوص کشور خودمان جايي داشته باشد يا نه؟
سريال چيه؟ سينما کدومه؟
هرچند شواهد گوياي اين است که سريالها توانستهاند کل صنعت سينما را تحت تاثير قرار دهند اما مشخصاً وقتي ما از «سريالبيني» در برابر «فيلمبازي» حرف ميزنيم منظورمان از سينما رسانهاي نيست که محتوايش را فقط در سالن عرضه ميکند و سريال هم آنچه بهطور مرسوم از تلويزيون پخش ميشود نيست؛ بلکه منظور انتخاب يکي از اين دو براي تماشا در منزل با ابزاري مشترک يعني نمايشگرهاي خانگي است. بيشتر سريالبينها هم روي اين نکته اتفاق نظر دارند که نبايد سالن سينما را براي تماشاي آثار داخلي خالي گذاشت تا چرخ سينما بچرخد. در سالن سينماست که ميتوان با بقيه خنديد، در کنار بقيه ترسيد و متاثر از جو سالن با ملودرام غمگين شد. در سالن سينماست که نميتوانيم تماشاي فيلم را در لحظه دلخواه براي خوردن و خوابيدن و رفتن و … متوقف کنيم. پس تجربه تماشاي فيلم در سالن به دلايل زيادي نبايد متاثر از سريال بيني کمرنگ شود. اما تماشاي سريال خارجي به جاي فيلمهاي هاليوودي، چرخه اقتصادي و فرهنگي نداشته و نخواهد داشت. در ضمن تعريف شبکه تلويزيوني هم در دنيا تغيير اساسي کرده که آنهم شامل حال ما نميشود، مدتهاست شعار شبکه معروف «اچ بي او» اين است: «اين تلويزيون نيست، اچ بي او است». براي همين مقايسه ما بايد واقعي و ملموس براي دنيا و ابزار صخودمان باشد يعمي درباره تجربهاي که حين تماشاي فيلم يا سريال با پليرها يا لپتاپ و …. داريم.
چرا سريال بيني رواج پيدا کرد؟
هر چند موج سريالبيني در کشور ما تاخير فاز زيادي نسبت به جهان دارد و ما تجربه تماشاي سريال روي VHS، VCD را نداريم اما همينکه پايDVD باز شد ما هم سريالبين شديم. آنهم نه سريال بين معمولي، بلکه خيلي حرفهاي، چون به بيشتر سريالهاي خوب لااقل دو دهه دسترسي پيدا کرديم و ميتوانستيم «فرندز» و «توئين پيکس» را که محصول دهه 90 ميلادي بودند همزمان با آثار روز دنيا ببينيم. حالا ديگر محدوديت تلويزيون هم در ميان نبود، لازم نبود مدتها براي پخش قسمت جديد يک سريال صبر کنيم يا براي تماشاي قسمت جديد در زمان و روز مشخص براي زندگيمان برنامهريزي کنيم. تمرکز سريالها روي داستان هم باعث ميشد انزواي ما آدمهاي جمع گريز با سريال به مخاطره نيفتد. هر چند معلوم نيست دقيقاً اين زمينه رواج سريال را بايد جزو نکات مثبتش دانست يا منفي، اما وقتي اثري روي داستان متمرکز است و جلوههاي ويژه و فرمهاي آنچناني و دکورهاي سنگين در آن جاي چنداني ندارند، حتي به تلويزيون خانواده هم نياز نداريم، ميشود از لپ تاپ استفاده کرد، يا تبلت، يا گوشي. اين روزها «بازي تاج و تخت» با آن عظمت توسط اپل هم با ملاحظاتي عرضه ميشود، ديگر اپليکيشنهاي داخلي که «دندون طلا»، «ابله»، «فرکانس موجود است» و به زودي «شهرزاد» را ميفروشند، جاي خود دارد. براي ما که توليدات عظيم سينماي جهان مثل «گلادياتور»، «قلمروي ملکوت»، «الکساندر» و… را هم با لپ تاپ 10 اينچ ديديم، تماشاي سريالهايي مثل «رُم»، «وايکينگ» و «بازي تاج و تخت» با همين ابزار اتفاق تلخي نبوده و نيست. البته اين دلايل در ذات سريالبيني است، دلايل ديگري براي رواج سريالبيني وجود دارد که بايد آنها را در مقايسه با سينما بررسي کرد.
چشم تو چشم، سريال و سينما
به نظر ميرسد برآيند آثار سريالي در مواجهه با سينما، واقعيتر و سرراستتر هستند. سريالها عمدتاً نه پيچشهاي فرمي و روايي فيلمهاي روشنفکري را دارند، نه دنياي واقعيت گريز و سطحي که در هاليوود با آثار کميک بوکي و… جلوه پيدا کرده است. البته قطعاً نبايد توقع داشت آثاري مثل «بين ستارهاي» در مقياس سريالي ساخته شود اما در سريالها به جاي جلوههاي ويژه «انتقام جويان» اين داستان با پيچيدگيها و رودست زدنهايش است که شما را همراه ميکند. اگر سالي 5 فيلم در حد «بين ستارهاي» توليد شود که مجموعاً 10 ساعت ما را همراه ميکنند، يک فصل تازه از 5 سريال مختلف 13 اپيزودي، ميتواند نزديک 45 ساعت ما را به صورت تضمين شده سرگرم کند، چون فصلهاي قبل را ديدهايم و به آن اطمينان داريم. سريالها فقط سرگرم کننده نيستند، بيشتر سريالها در کنار سرگرمي، بهخاطر آنکه در خلال اتفاقات متعدد و روابط زياد و شخصيتهاي متعدد قهرمانها را جلو ميبرند ميتوانند همذات پنداري بيشتر و تامل کيفيتر ما را جلب کنند. در حاليکه فيلمها تفکيک شدهتر هستند، يا محتواي قوي دارند يا سرگرمکننده هستند. سرگرمي محض در سريال مثل «سوپرانواها» محکوم به شکست است و اين يعني انتخاب مدياي سريال توسط مخاطب حاوي نکاتي است.
امکانات يک سريال خوب
سريالهاي موفق دنيا، فرصت بيشتري براي گسترش مضامين، بُعددادن به شخصيتها و چرخشهاي داستاني دارند، حذف شخصيتها، غافلگيريها، نقاط عطف متعدد، بسط ايدههاي داستاني و مضامين انساني، بازخورد گرفتن از مخاطبان، براي فصلهاي بعدي همه ويژگيهايي است که به يک سريال براي بهتر ظاهر شدن کمک ميکند. البته اين ماجرا در سريالهاي تلويزيون ما کاملاً برعکس است. يعني شخصيت پردازي يک فيلم 90 دقيقه خيلي مواقع از يک سريال 90 قسمتي باورپذيرتر است و ايرادي هم به ماجرا وارد نيست چون در مورد تلويزيون ما که ملي است و رايگان و خرجش بهجاي مخاطب از آگهي در ميآيد خيلي چيزها موضوعيت ندارد. البته سينماي ما هم زيبايي شناسي و جلوه سينماي دنيا را ندارد و سريالهاي مان که بدتر. اما سريالهاي موفق از لحاظ تکنيک و چشمنوازي چيزي از سينما کم ندارند به خصوص حالا که با وجود تلويزيونهاي بزرگ و سيستمهاي خوب پخش ميتوان از کيفيت يک اثر لذتي در حد سالن سينما برد. در دنياي سريالها ابتکار عمل هم در تماشاي ماراتني يک اثر با خود مخاطب است و ميتواند برخلاف سالن که ترک کردنش سخت است يک سريال را پشت سرهم ببيند و هر وقت خواست ديگر نبيند.
ميني سريالها از راه ميرسند
پخش ميني سريالها از سويي و سريالهايي که در هر فصل يک داستان را روايت ميکنند هم نواقص پرداخت و عمق نداشتن سريالهايي که هر اپيزود قصه مجزا داشت را برطرف ميکنند، هم با نزديک شدن به مديوم سينما ميتوانند مخاطب سينما را در مواجهه با سريالهايي که طي 50 قسمت فقط يک داستان را بيان ميکردند راضي کنند. در سريالهايي مثل «ناوارو» که هر قسمت داستان مستقلي دارد ارتباط روايي بين داستانها برقرار نيست لذا تغييري در احوال شخصيتها هم نيست و تعليقي هم براي تماشاي قسمتهاي بعدي وجود ندارد. فرقي ندارد «هشدار براي کبري 11» را از قسمت 30 ببينيد يا 40! در عوض مينيسريالهاي امروزي سريعتر تمام ميشوند و ارتباط روايي دارند يا مثل «دکستر» در هر فصل داستان مستقلي را روايت ميکند. همين موضوع هم به مخاطب کمک ميکند همراه شود هم به عوامل کمک ميکند داستانها را به زندگي واقعي و حتي روز جوامع نزديک کنند. دنياي تاريک و تلخ ميني سريالي مثل «کار آگاهان واقعي» چيزي شبيه دنياي واقعي ماست.
و اما «شهرزاد»
«شهرزاد» که رونمايي نشده، اما هنوز ميتوان براي عنوان بهترين سريال ايراني که لااقل در داستان و بسط ايدهها به استانداردهاي جهاني نزديک شد فصل اول «قلب يخي» را انتخاب کرد. «شهرزاد» قصهاي عاشقانه دارد، لذا ميتواند زبان جهاني داشته باشد و مثل «کمدي» يا «ملودرام» متاثر از فضاي يک جامعه نيست. از طرفي قصهاش مربوط به دهه 30 شمسي است؛ يعني براي مخاطب داخلي هم چندان آشنا نيست و از اول براي مخاطب جهاني ساخته شده، وقتي داستان در چنين زماني ميگذرد امکان تطبيق و مقايسه هم براي مخاطب کمتر پيش ميآيد چون فضا برايش ملموس نيست. اما به نظر ميرسد «شهرزاد» براي آنکه لااقل مخاطب داخلي فراگيري داشته باشد چالشهايي دارد، ريتم سريالهاي خارجي تند است. مخاطب اين سريالها ريتم آثار داخلي را پس ميزند. سريالهاي تلويزيونيمان هم که ذائقه مخاطب خاکستري و وسيعي را بد شکل دادهاند و مشخص نيست حسن فتحي چگونه ميخواهد بين اين دو طيف که فاصله زيادي با هم دارند توازن ايجاد کند تا مخاطب فراواني داشته باشد؟ ضمن اينکه مخاطب داخلي بهترينهاي جهان را با هزينه کمي و گاهي با کمي زحمت به لطف اينترنت شبانه ديده، حالا چقدر براي شهرزاد دست به جيب خواهد شد؟ در ضمن ما عادت کردهايم صبر کنيم يک فصل سريال مورد علاقهمان تمام شود بعد برويم سراغش، «دندون طلا»، «شاهگوش»، «ساخت ايران»، و… تعليقهاي شگفت انگيزي نداشتند که اين قاعده را برهم بريزند اما واقعاً اثر فتحي هم بهصورت تک قسمت پخش خواهد شد؟ بايد به انتظار نشست تا ببينيم «شهرزاد» دروازه ورود هنرمندان ايراني به صنعت پر مخاطب سريال سازي خواهد بود؟ ميتواند با آثار جهاني رقابت کند؟ از پس سينما و تلويزيون خودمان بر ميآيد؟ و از همه مهمتر، آيا روي عادتهاي فيلم بيني و سريالبيني ما تاثير ميگذارد يا نه؟
منبع:خراسان| نويسنده: سيد مصطفي صابري