ذهن فعال برای ١٨٠ سرقت ماهرانه
موبنا – همه چیز درست از وقتی که تصمیم به سرقت گرفتند، آغاز شد. سعید تازهداماد بود و مشکلات مالی زیادی داشت. این مشکلات آنقدر زیاد شده بود که تصمیم گرفته بود هرطور شده از قسط و بدهی و بیپولی نجات پیدا کند. با دوستش فیلمی اکشن تماشا میکردند که ناگهان فکری خطرناک ذهنشان را مشغول کرد. میخواستند خطر کنند. خطری به اندازه اجرای یک نقشه حساب شده سرقت؛ نقشه باید دقیق برنامهریزی میشد نه مثل بقیه سرقتها. سعید و افشین میخواستند تمام جزییات سرقتهایشان را مو به مو از قبل برنامهریزی کنند. تحتتأثیر فیلم اکشنی که تماشا کردند، قرار گرفته بودند؛ اما آنها مثل بقیه بلافاصله به خیابان نرفتند تا نقشه سرقتهایشان را اجرا کنند. برای اینکه همه چیز حساب شده و دقیق باشد، تمرینهایشان را در خانه آغاز کردند. یکی در نقش مالباخته و دیگری سارق؛ نمایش سرقتهای مختلف را سکانس به سکانس اجرا میکردند تا حرفهای شوند. هر روز از صبح تا شب سعید و افشین بازیگران یک نمایش حرفهای میشدند و آنقدر تمرین کردند تا بالاخره توانستند ضعفها و کموکاستیهای خود را از بین ببرند. حالا دیگر وقتش رسیده بود؛ وقت آغاز دزدیها؛ بار اولشان بود که دست به سرقت میزدند اما حرکتشان اصلا ناشیانه نبود؛ انگار نه انگار که بار اول است به سراغ مردم میروند و نقشه یک سرقت را اجرا میکنند. همه ریزهکاریها را بلدند؛ تمرینها کار خودش را کرده بود؛ نه استرس داشتند و نه حرکت ناشیانهای از آنها سر زد؛ بعد از آن تبدیل به دو دزد حرفهای شدند. هدفشان گوشیهای تلفن همراه مردم بود. سرقت میکردند و متواری میشدند. ١٨٠ سرقت را در پرونده خود ثبت کرده بودند که در نهایت در دام ماموران کلانتری ونک گرفتار شدند. این دو دزد ٢٣ و ١٨ ساله صبح دیروز به شعبه اول بازپرسی دادسرای ویژه سرقت منتقل شدند و به سوالات قاضی نصرتی پاسخ دادند. تازهداماد این پرونده در گفتوگو با «شهروند» جزییات ماجرای سرقتهایشان را تشریح کرد.
چند سال داری؟
٢٣ سال.
ازدواج کردی؟
٦ ماه است که متاهل شدهام.
پس تازهدامادی؟
بله؛ ولی چه تازهدامادی. تازهدامادی که نه پول دارد و نه کار. همیشه باید هشتم گرو نهم باشد و زندگی هر روز برایم سختتر شود.
شاغل نبودی؟
اوایل که ازدواج کرده بودم، کار داشتم. در یک کارگاه خیاطی کار میکردم و وضع مالیام هم بد نبود. درآمد خیلی خوبی نداشتم اما در حد یک حقوق ماهیانه پول در میآوردم؛ ولی مدتی بعد کارگاهمان ورشکست شد و بعد از آن بیکار شدم.
چرا سر یک کار دیگری نرفتی؟
کار نبود. در این دوره و زمانه مگر میشود بهراحتی سر کار رفت. من هم که به جز حرفه خودم کار دیگری بلد نبودم؛ برای همین هرچه به دنبال کار گشتم شغل بهتری پیدا نکردم.
تحصیلات نداری؟
تا مدرک سیکل درس خواندم و بعد از آن به خاطر مشکلات مالیاي که داشتم، سرکار رفتم و ترک تحصیل کردم.
بعد از بیکاری تصمیم به سرقت گرفتی؟
چند وقتی میشد که بیکار شده بودم. هرچه به دنبال کار میگشتم فایدهای نداشت؛ از آن طرف هم چون تازه ازدواج کرده بودم، مشکلات مالی زیادی داشتم و نمیدانستم باید چکار کنم. یک روز که با افشین دوستم در خانه نشسته بودیم و درد و دل میکردیم، پای تماشای یک فیلم اکشن نشستیم. بعد از آن فکری به ذهنمان رسید. هر دو با هم تصمیم گرفتیم که سرقت کنیم. آن فیلم تأثیر زیادی روی ما گذاشت و باعث شد برای پولدار شدن به دزدی فکر کنیم. همان جا نقشه سرقت را کشیدیدم.
ماجرای تمرینهایی که پیش از سرقت انجام میدادید، چه بود؟
وقتی من و افشین تصمیم به دزدی گرفتیم، از آنجا که تا به حال دست به خلاف نزده بودیم و اصلا نمیدانستیم باید این کار را چطور انجام دهیم، تصمیم گرفتیم در خانه تمرین کنیم. هیچ آشنای خلافکاری هم نداشتیم که راه و روش دزدی را به ما یاد بدهد. برای همین خودمان اول در خانه تمرین کردیم. مثلا افشین نقش مالباخته را بازی میکرد و من هم سارق میشدم. بعد از آن خیلی سریع گوشی تلفن همراهش را سرقت میکردم و مثلا سوار موتور میشدم و فرار میکردم. آنقدر این کار را تکرار کردیم تا حرفهای شدیم. بدون تمرین میترسیدیم که دست به سرقت بزنیم.
فقط گوشی تلفن همراه سرقت میکردید؟
بله؛ چون راحتتر میتوانستیم گوشیها را به فروش برسانیم. پول خوبی هم گیرمان میآمد.
گوشیها را به چه کسی میفروختید؟
به یک مالخر که از قبل او را میشناختیم.
چقدر پول گیرتان آمد؟
دقیق نمیدانم. ولی از هر گوشی ١٠٠هزار تومان پول گیرمان میآمد.
چند بار سرقت کردید؟
حدودا ٥٠ بار. از ٥ ماه پیش کارمان را آغاز کردیم و در این مدت حدود ٥٠ گوشی سرقت کردیم.
ولی شاکیان پرونده شما ١٨٠ نفر هستند؟
١٨٠ نفر را قبول نداریم. من و افشین تنها ٥٠ گوشی سرقت کردیم.
شاکیان شما فقط زن هستند، چرا فقط از زنان سرقت میکردید؟
چون من و افشین هر دويمان جثه لاغری داشتیم و نمیتوانستیم به سراغ مردان برویم. از زنان سرقت میکردیم تا راحت بتوانیم این کار را انجام دهیم.
همسرت هم در جریان سرقتهایت بود؟
نه همسرم اصلا نمیدانست که من بیکار شدهام. وقتی کارگاهمان ورشکست شد، به همسرم نگفتم بیکار شدهام و روزها به خانه افشین میرفتم. بعد از آن هم ماجرا را برایش تعریف نکردم. او پس از دستگیری متوجه این موضوع شد.
از ماجرای دستگیریات بگو؟
آن روز وقتی از یک زن سرقت کردیم، او فریاد زد و مردم را خبر کرد. ما هم بلافاصله با موتور پا به فرار گذاشتیم. ولی مردم هم به دنبال ما آمدند. درحال فرار بودیم که با یک خودروی پراید تصادف کردیم. بعد از آن من با پای پیاده فرار کردم؛ ولی افشین گرفتار مردم شد. بعد از آن هم ماموران کلانتری او را دستگیر کردند و با راهنماییهای او من هم دستگیر شدم.
اعتیاد داری؟
نه. من و افشین هیچکداممان حتی لب به سیگار هم نمیزنیم. مشکلات مالی باعث شد که دست به چنین کاری بزنیم. ما اصلا اهل خلاف نبودیم و برای رهایی از گرفتاریهایمان سرقت کردیم.
منبع:روزنامه شهروند