پرونده ماهی و پلیکان
دکتر شهرام خرازیها/ عضو انجمن منتقدان و نویسندگان تئاتر: این کتاب در زمان خودش جوایز زیادی را کسب کرد،به زبان های مختلف ترجمه و به مانیفست ادبی یکی از گروه های سیاسی و متنی سمبلیک برای مبارزات چریکی علیه رژیم پهلوی تبدیل شد.نقاشی هایی که فرشید مثقالی برای کتاب بهرنگی کشید در شناخته شدن،محبوبیت و ماندگاری آن بی تأثیر نبود.برخی از ترانهسرایان معروف موسیقی پاپ در دهه 50 اقدام به سرودن اشعاری تحت تأثیر «ماهی سیاه کوچولو» کردند که هم اکنون جزو ترانههای کلاسیک ایران محسوب می شود.با این کتاب بود که ماهی،مرداب،خنجر،رود،برکه و دریا به عنوان سمبل ها و جغرافیای نمادین مبارزه سیاسی در دو حوزه هنر و ادبیات تثبیت شدند.«ماهی سیاه کوچولو» در روزهای اوجگیری خیزشهای مردمی انقلاب 57 از جمله کتبی بود که با تیراژ وسیع در بساط کتابفروشیهای خیابانی جلوی دانشگاه تهران به فروش میرسید و بسیار خواننده داشت. اگر چه قصه نمادین «ماهی سیاه کوچولو» بارها از زوایا و دیدگاه های مختلف مورد مداقه و نقد قرار گرفته اما هنوز هم نکات قابل توجهی از آن نامکشوف باقی مانده است.
بازكشفي از يك داستان روشنفكري
به نظر می رسد جامعه روشنفکری ایران در سال های اخیر در حال بازکشف صمد بهرنگی و مشخصا قصه «ماهی سیاه کوچولو» است.نشانه های این بازکشف را می توان در فیلم سینمایی «ماهی سیاه کوچولو» به کارگردانی مجید اسماعیلی که چند ماه پیش روی ر پرده بود،انتشار لوح فشرده فیلم مستند «تاب» به کارگردانی پویان شاهرخی با موضوع زندگی و مرگ صمد بهرنگی،گرایش مطبوعات در سال جاری به چاپ ویژه نامه و مطالب تحلیلی درباره این نویسنده و اکنون نمایش «ماهی سیاه کوچولو» جست و جو و ردیابی کرد.
«ماهی سیاه کوچولو» می تواند به عنوان یک متن واجد قابلیت های نمایشی و دراماتیک به منظور ساخت انیمیشن یا اجرای نمایش عروسکی،سایه بازی و…مورد استفاده قرار گیرد اما انتخاب آن برای اجرای زنده روی صحنه تئاتر،ریسک بزرگی است.موفقیت در به نمایش گذاشتن دنیای زیر آب در سالن تئاتر،ایفای نقش ماهیها و جانداران آبزی،پرداختن به سیاست و مبارزه سیاسی در قالب یک قصه به ظاهر کودکانه،استفاده از زبان و لحن کودکانه برای مخاطب بزرگسال و…مستلزم صرف انرژی و حوصله وافر است؛چنین متنی چالش عمیقی بین هنرمند با خود و با مخاطبانش پدید میآورد.ماهی سیاه کوچولو بر خلاف اسمش نهماهی است نه کوچولو.او چریکی است که در راه آرمانش جان باخته و بیرق مبارزه با مرغ ماهی خوار(مظهر دیکتاتوری) را به ماهی سرخ(مظهر نبردهای پارتیزانی) که به فکر دریاست،می سپارد.«ماهی سیاه کوچولو» نخستین بار توسط منصور خلج در تابستان 57 در صحنه تئاتر چهارسو اجرا و پس از چند روز توقیف شد.گروه تئاتر «اگزیت» با سرپرستی مهرداد خامنه ای سه سال پیش نمایش «ماهی سیاه کوچولو» را به زبان نروژی در اسلو به روی صحنه برد.
المانهاي مدرني كه تاثير ندارند
خامنه ای تلاش کرده با اجرای مدرن این متن قدیمی،راوی صرف قصه نباشد اما عملا نمایش از کتاب فراتر نرفته و مدرنیته تزریق شده به آن به نتیجه درخور و قابل تأملی نینجامیده است!؟مدرنیسم نمایش در سطح باقی مانده و عمق نیافته است؛گذاشتن موبایل در دستان ماهی ها،عکس سلفی گرفتن و مکالمه تلفنی شان تأثیر چندانی بر سیر روایی ماجرا و شکل دهی شخصیتها و حوادث ندارد حتی به کار مفهوم سازیها و تسری پیام داستان به جهان معاصرهم نمی آید.نمایش در فرم با گرافیک و نقاشی کمی هم انیمیشن و سینما آمیخته شده و پیش می رود.تابلوهای گرافیکی بک پروجکشن در صحنه خالی،خلا دکور را پر نمی کنند.تابلوها در بافت بصری نمایش تنیده نمی شوند و کارکردشان به مشخص کردن مکان رخدادها محدود می شود.تلاش طراح و کارگردان برای فضاسازی با این تابلوها به ثمر ننشسته است.فضاسازی ناقص و ابتر است مثلا ماهی سیاه از درون بدن مرغ ماهی خوار با او گفتوگو میکند اما حس اسارتش با فاصله زیاد این دو کاراکتر از یکدیگر و میزانسن صحنه تطابق ندارد و جور در نمی آید،این صحنه نه منطق آناتومیک و نه میزانسن درستی دارد.حس زیر آب بودن،غوطه وری،خود را به جریان آب سپردن و در کیسه پلیکان محبوس شدن به تماشاگر منتقل نمی شود.
جزيياتي كه هماهنگ نيست
طراحی لباس و چهره پردازی نمایش با قصه عجین نیست. لباسها و چهرهها نسبتا محکم و رابطه تنگاتنگی با دریا و جهان آبی ماهی ها ندارند.شاید فقط طرحها و نقشهای روی لباس ماهی سیاه و ماهی سرخ تا حدودی فلس های ماهی را تداعی می کنند اما در بقیه پوشش ها عناصر بصری مرتبط به چشم نمیخورند به این ترتیب همه کاراکترها به جز دو کاراکتر یاد شده، میتوانند لباس دیگران را بر تن کنند بی آن که اتفاق خاصی بیفتد و شخصیت ها دگرگون شوند!انتخاب هنرپیشگان زن برای ایفای دو نقش ماهی سیاه و سرخ مظلومیت دو ماهی را برجسته کرده و چندان سنخیتی با هویت چریکی و مشی مبارزاتی آنها ندارد. بازیگران مرد چیزی در چنته برای رو کردن ندارند و این بازیگران زن هستند که با هنرنمایی شان اندک رمقی به نمایش می دهند.
حيواناتي سمبليك
تغییراتی که نویسنده در متن بهرنگی اعمال کرده از پشتوانه یک ایده پردازی منسجم و قابل دفاع برخوردار نیست مثلا در کتاب مارمولک حین ملاقات با ماهی سیاه خنجری به او می دهد اما در نمایش این خنجر به کلت تبدیل شده و مارمولک هویت
شبه انسانی یافته است!؟خنجر سلاحی است به شدت خشن که تأثیر مخرب آن،نیازمند صرف نیروی جسمی زیاد از طرف فرد مسلح است اما کلت این کارکرد را ندارد.مارمولک در قصه سمبل آن دسته از مبارزان پیشکسوتی است که اسلحه را به دست نسل جوان که توسطماهی نمایندگی می شود،میسپارد؛ملاقات ماهی و مارمولک در نمایش به برخورد کم حس و حال دو شبه آدم تغییر ماهیت داده و عملا مفهوم تداوم مبارزه از نسلی به نسلی دیگر لوث شده است.مواجهه و ارتباط گیری ماهی سیاه با کاراکترها،از مارمولک و کفچه ماهیها گرفته تا پلیکان و مرغ ماهی خوار،بسیار خلقالساعه و بدون مقدمه و زمینه چینی است به همین خاطر هم کفچه ماهی ها به حاشیه رانده شده،پلیکان ناشناس باقی مانده و ابهت مرغ ماهی خوار به باور در نمی آید.کارگردان با میدان دادن به مینی مالیسم و مدرنیسم بسیاری از ویژگی های مثبت قصه را نادیده انگاشته است.ظرف و مظروف با هم جور در نمی آیند؛قصه روی کاغذ مثل یک قلب خون چکان تپنده است اما در قالب اجرای زنده به قلب در شرف سکتهای می ماند که در حال از تپش باز ایستادن است!نمادها در قصه ظرافت بیشتری دارند اما در صحنه رو و سطحی جلوه میکنند؛کوله پشتی و دستمال سرخ به عنوان نشانه های مبارزه چریکی بیش از حد توی چشم زننده اند.
وقتي موسيقي خلا نور را ميپوشاند
نمایش فاقد صحنه پردازی است.سن خالی نمایش هیچ رغبتی در تماشاگر برای تعقیب ماجراها بر نمی انگیزد ضمن آن که ریتم کندی را هم بر قصه دینامیک بهرنگی تحمیل کرده است.استفاده از نور موضعی دایره ای آن قدر تکرار می شود که عملا تأثیر تمرکزبخش خود را از دست میدهد.می شد با پردازش حرفه ای و هدفمند نورهای تکرنگ،فضای نمایش را به فضای قصه نزدیک تر کرد.چقدر جای نور قرمز در این نمایش به عنوان رنگ سمبلیک مبارزه خالی است!؟نه تنها رنگ پردازی صحنه بلکه رنگبندی لباس ها هم هدفمند نیست.عدم هماهنگی دقیق و کامل بین طراح لباس و نورپرداز یکی از بارزترین ضعف های نمایش است.موسیقی جزو امتیازات برجسته نمایش است.فاصله بین صحنه ها و پرده ها به خوبی با موسیقی پر شده است.خاتمه یافتن نمایش با ترانه معروف «آیریلیق» انتخاب کاملا بجا و شایسته ای بوده و از این طریق به خوبی مفهوم جدایی و حس غربت جاری در داستان تشدید شده است.
وفاداري به نويسنده
مهرداد خامنه ای تلاش کرده تا اصالت متن بهرنگی را حفظ و از دخل و تصرف بیش از حد در آن اجتناب نماید.نمایش اقتباس قابل دفاعی از «ماهی سیاه کوچولو» نیست اماحداقل از این حسن برخوردار است که از تماشاگر توقع ندارد که قبل از ورود به سالن،قصه را خوانده یا با فضا و حس و حال آن آشنا باشد. نمایش با عکسی از صمد بهرنگی به پایان می رسد.او فقط 29 سال زندگی کرد.تقدیر صمد بی شباهت به سرنوشت ماهی سیاه کوچولویش نبود.هر دو دل به دریا زده و قربانی عصیان شان شدند.ای کاش بارقهای از آن دل به دریا زدن و عصیان در نمایش «ماهی سیاه کوچولو» مشهود بود!
179/