تناقضگوییهای مظنون جنایت آتشین بازار
این پسر از شهریورماه به جرم پنهان کردن ادله قتل در بازداشت بهسر میبرد، اما صبح دیروز ورق جدیدی از این جنایت رو کرد. بامداد ١٦ شهريور امسال بود که پلیس در جریان یک جنایت آتشین در منطقه بازار قرار گرفت. وقتی این قتل که در زمین بایری رخ داده بود به پليس و قاضي منافيآذر، بازپرس دادسراي امور جنايي تهران اطلاع داده شد، با حضور قاضي و ماموران كلانتري بازار تحقيقات در اينباره آغاز شد.
بررسیها نشان میداد که جسد سوخته متعلق به جوان ٢٥سالهاي است كه در كارگاه توليدي پوشاك كار ميكرد که در جاي ديگري به قتل رسیده و جسدش لاي پتو به محل زمین بایر منتقل شده و در ميان زبالهها به آتش کشیده شده بود. يكي از بستگان قرباني كه در محل كشف جسد حضور داشت به ماموران گفت: با مقتول از شهرستان به تهران آمده بوديم و در كارگاه كار ميكرديم. گاهي هم تراكت تبليغاتي در خيابان پخش ميكرديم و به ديوارهاي شهر ميچسبانديم. او شب حادثه با يكي از كارگران به نام محمد قرار داشت تا با هم شام بخورند و بعد از آن ديگر خبري از او نداشتم. در حالی که تحقیقات برای آشکار شدن زوایای پنهان پرونده ادامه داشت، پزشكي قانوني اعلام كرد كه قرباني با اصابت ضربه چاقو به شكمش به قتل رسيده و پس از آن جسدش به آتش كشيده شده است. از سويي كارآگاهان محمد، جواني كه آخرينبار با قرباني قرار شام داشت را دستگير كردند. او بهعنوان مظنون تحت بازجويي قرار گرفت اما خود را بيگناه دانست و ادعا كرد كه اطلاعي از قتل ندارد. ٥ماه از این جنایت معمایی میگذشت که سرانجام محمد قفل سكوت را شكست. هنوز میگوید قاتل نیست اما پرده از یک ماجرای پر از تناقض برداشت. او صبح دیروز در شعبه سوم دادسرای جنایی پیش روی بازپرس منافیآذر ایستاد و گفت: من و هادي (مقتول) از شهرستان به تهران آمده بوديم و آن شب قرار شام با هم داشتيم. دو تا دوغ خريدم. وقتي به كارگاه رسيديم متوجه رفتارهای مرموز هادی شدم. دیدم که مادهای را داخل شیشه دوغ میریخت. مشکوک شدم. براي همين در فرصتي مناسب دوغها را جابهجا كردم. پس از صرف شام از كارگاه بيرون رفتم تا تراكتها را روي ديوار بچسبانم. وقتي برگشتم هادي را ديدم كه روي صندلي كارگاه خوابيده است. هرچه صدايش زدم پاسخي نداد. به سمت او رفتم و متوجه شدم نفس نميكشد. خيلي ترسيده بودم. با خود گفتم اگر كسي اين وضعيت را ببيند، تصور ميكند كه من قاتل هستم. وي ادامه داد: ابتدا ميخواستم او را در همان كارگاه دفن كنم، اما نشد. از سويي اگر جسد در كارگاه ميماند، بوي تعفن فضاي آنجا را پر ميكرد. براي آنكه كسي متوجه نشود، جسد هادي را لاي پتو پيچيدم و به سمت زمين باير رفتم. مقداري هم زباله روي او ريختم تا جسد پوشيده شود و كسي آن را نبيند. ميخواستم دوباره به محل برگردم و با كندن گودال جسد را دفن كنم اما چند دقيقه بعد متوجه شدم جسد به آتش كشيده شده است. من او را نكشتم و نميدانم چه كسي جسد را به آتش كشيده است. متهم پس از اين اظهارات ضد و نقيض، با دستور قاضی منافیآذر، بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی برای مشخص شدن اظهاراتش بازداشت موقت شد.
179/