ترانههایی که روی کاغذ میمانند
ساده میآید اما سخت بتوان از یاد بیرونش کرد. کوتاه است؛ گاه با قافیه و گاه بدون هیچ منطق روایی. برخی بر این باورند که بدون همزادش (موسیقی)، معنایی ندارد و برخی هم برایش هویت مستقلی قائل می شوند که به موسیقی هویت میبخشد.
«ترانه» اگر نه تازهترین که یکی از بدیعترین و رایجترین شیوههای بیان شاعرانه است که این روزها در میان طبقات مختلف جامعه سرودنش علاقهمند کم ندارد. همین چند هفته قبل بود که تازهترینش چنان بر سر زبانها افتاد که قصه «کجایی» بودنش نقل محافل مختلف هم شده و مبدل به یک کنایه رایج شد.
اگر حوصله کنیم و به حافظه تاریخیمان رجوع کنیم، نمونههایی از آن را مییابیم که سالها پس از سرودن و اجرا، هنوز زمزمه کردنش ما را سوار بر خیالات و نوستالژیهایمان مسافر خاطرات دور و دراز میکند.
سالها قبل از این موسیقیدانان و خوانندگان بیش از هر چیز بر اشعار سروده شدن مقفی و بعدها نیمایی و سپید که پیش از هر چیز شعر بودند نه چیز دیگری، موسیقی گذاشته و نغمه میخوانند اما رفته رفته ترانه از دل تلفیق این دو قالب متولد شد و خود را مبدل به اثری هنری کرد که نه شعر به معنای رایج است و نه نیمایی به معنای اخص آن.
ترانه رفته رفته چنان قالب محبوبی شد که بسیار از ماندگار ترین قطعات موسیقایی ایران با وجود آن ماندگار شد و رفته رفته تعداد علاقهمندان به ساخت کلامی آن افزایش یافت. این روزها اما از شور و شعف و معنای ترانه چیزی جز مفاهیمی بعضا نازل و سطحی و کم معنی باقی نمانده است.
آنچه به عنوان ترانه به گوش میرسد یا ناموزون است یا اینکه چنان نامفهوم و گنگ است که شنوندهاش نمیداند نسبتش با آن چیست. این هرج و مرج است که مخاطب را در مواجهه با این پدیده ادبی دچار ابهام کرده است. اگر ترانه سرایی آموختنی است چرا امروز بیمایهاش بیش از پرمایهاش در دسترس است و اگر نیاموختنی است و ذوقی، چرا ذوقمان چنین کور شده است.
آموزش میخواهیم یا نه؟
اسماعیلی امینی، شاعر و ترانهسرا و عضو شورای شعر و ترانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این زمینه به خبرنگار مهر میگوید: ترانه سرایی خود به خود به آموزش نیاز ندارد اما شرط اصلی سرایش آن این است که حاصل کار امری قابل خواندن باشد و بتواند با موسیقی تلفیق شود.
امینی ترانه را برگرفته از زندگی آدمی میداند و بر همین اساس بر این باور است که بیان خیالی و فانتزی و ذهنی در ترانه نمیتواند محلی از اعراب داشته باشد و از همین منظر در نقد وضعیت سرایش امروز ترانه در کشور میگوید: ترانههای امروزه تنها ذهنی هستند در حالی که این موضوع در هیچ کجای دنیا به چنین شکلی نیست الا در موسیقیهای آثار سینمایی بالیوود که البته نشات گرفته از ساختار ذهنی و تخیلی آنهاست.
سر سوزن ذوقی کافی است
افشین یداللهی دیگر شاعر و ترانهسرای معاصر نیز در همین زمینه به خبرنگار مهر میگوید: برای ترانه سرایی ذوق داشتن کافی است منتهی ذوق در مواردی باید بتواند بر اساس اصولی مشخص خودش را به نمایش بکشد. بر همین اساس من بر این باورم که حتی اگر علاقهای هم به وزن و قافیه نداشته باشیم، برای سرودن ترانه باید حداقل آنها را بشناسیم و توان رعایتش را ولو اگر میلی به آن نداریم، را داشته باشیم.
وی میافزاید: برای یادگیری و سرایش ترانه گاهی به کتاب نیاز است و گاهی ذوق و کنارش آموزش. اما کار آموزش باید به شکل اصولی و توسط افراد صاحب صلاحیت انجام شود نه اینکه هر کسی به خود اجازه بدهد در فرهنگسرایی کارگاه بزند و آموزش دهد. در کنار موضوع آموزش محتوای ساکن و بیروح و یکنواخت بسیاری از ترانههای معاصر چنان ذهن و روح مخاطبش را میآزارد که اگر ساده از کنار آن عبور کند و لب به ناسزاگویی باز نکند، بسیار خویشتندار بوده است.
همه مثل یکی و یکی مثل همه
اسماعیل امنیی با اشاره به این مساله، نقبی نیز به کم رنگ بودن حال و هوای زندگی عادی در ترانههای امروزی میزند و میگوید: یاد گرفتهایم که ترانهها باید نوعی عاطفه دروغین داشته باشند؛ تلفیقی از عشق و محبت و بیزاری دروغین که ذهن آدم باورشان نکند و از همه بدتر هم اینکه همهشان شبیه به هم شدهاند.
امینی میگوید: ترانه برای بسیاری ابزاری وسوسه انگیز برای کسب شهرت شده است در حالی که ترانه به خودی خود مایه شهرت نیست و خیلی چیزهای دیگر باید در کنار هم جمع شوند تا ترانه سرا و قطعه موسیقایی در کنار آن صاحب شهرت شود. بسیاری از ترانه سرایان با شعر خود دنبال شهرت هستند اما برخی حتی دوست ندارند به خود زحمت بدهند که چیزی بسرایند که ارزش شنیده شدن داشته باشند.
مخاطب در مسیر ناکجا آباد
افشین یدالهی نیز در این زمینه به خبرنگار مهر میگوید: در وضعیت فعلی برخی از محتواها را نمیشود در ترانه آورد و همین نخستین عامل در کاهش تنوع بیانی در ترانه است. در کنار آن برخی معذوریتها در به کار بردن کلمات نیز هست و جدای از همه برخی از الحان موسیقایی را نیز نمیتوان استفاده کرد. مجموعه این موضوعات فضا را چنان میکند که بیآنکه بدانیم مخاطب ترانه را به سمتی که مطلوبمان هم نیست هل میدهیم.
یدالهی در همین زمینه به مضامینی اشاره میکند که افراط در پرداختن به آن منجر به دلزدگی مخاطبان ترانه شده و میگوید: در برخی مضامین ترانه قدم به حیطه شعار میگذارد و این یعنی خارج شدن ترانه از اسلوب خودش و ارتباط نگرفتن مخاطب با آن. جدای از همه اینها اصولا ما ترانه اجتماعی و انتقادی نیز نداریم. همه اینها را که در کنار هم قرار دهیم متوجه میشویم که با چیدمان فعلی تنها در حال سوق دادن مخاطبان ترانه به سویی هستیم که دوست نداریم به آن سمت میلی پیدا کنند.
تنها هیجان و عاطفه
جدای از این نگاهی به سرگذشت بسیاری از گروههای موسیقی در ایران معاصر و پیش از انقلاب اسلامی و نیز بسیاری از کشورهای دنیا ما را با ترانه و قطعاتی مواجه میکند که مبدل به نماد یک حرکت اجتماعی شده و در تاریخ نگاری سیاسی و اجتماعی معاصر میتوان از آنها یاد کرد. در ایران اشعار ترانههای مشهوری چون «از خون جوانان وطن لاله دمیده» و یا «ایران ای سرای امید» در سالهای نه چندان دور یادآور یک حرکت اجتماعی پیشرو و مشخص بوده است اما رفته رفته و با گذر سالیان ترانه آن کارکرد سابق را از دست داده است و مبدل به امری سطحی و نازل و دم دستی شده است. اما به راستی این موضوع اجتناب ناپذیر است؟
افشین یدالهی در این زمینه میگوید: ترانه به خودی خود رفرم اجتماعی خلق نمیکند بلکه تنها کارکردش ایجاد نوعی هیجان و عاطفه در مخاطبانش است با این حال چهارچوبی روایی دارد که نمیشود منکر تاثیرگذاری آن شد. مردم ما گاهی نیازهایی را دارند که امکان بروزش تنها با این قالب ادبی میسر است.
موسیقی فقیر ترانه ضعیف میآورد
محمد مهدی سیار شاعر شناخته شده معاصر که برخی از ترانههای سروده شده توسط وی در سالهای اخیر بازتاب بسیاری داشته نیز ترانه و موسیقی معاصر را چه در ساختار سنتی و چه مردمی(پاپ) فاقد جذابیتهای لازم برای پویش های مردمی میداند.
وی در این زمینه به خبرنگار مهر میگوید: موسیقی ایران در دوران حاضر به شدت فقیر شده است و آنچه در قالب کلام و موزیک و تلفیق این دو به دست مردم میرسد از نظر فرمی و محتوایی از فقر شدیدی رنج میبرد. دقیق تر که نگاه کنیم متوجه میشویم بسیاری از جلوههای ادبیات ما در موسیقی امروز ما تجلی پیدا نمیکند و حرفهای طبیعی و ساده مردم که ارزش بارها و بارها گفته شدن در قالب ترانه و بیان با موسیقی دارد به گوش جامعه چه در داخل و چه در خارج از ایران نمیرسد و حرفی هم اگر هست چندان حرف قابل اعتنایی نیست.
فراموششدگان
سیار در ادامه به مساله جا ماندن موسیقی سنتی ایران از تحولات تاریخی هم اشاره کرده و میگوید: موسیقی سنتی ما در فرم و محتوا از تحولات سیاسی و تاریخی و اجتماعی و نیز پسند مخاطب دور افتاده و انگار حرفی برای گفتن ندارد. اگر ما حرکتهایی مانند گروه چاووش را در ابتدای انقلاب در نظر بیاوریم متوجه میشویم که در آن زمان تلاش شد تا موسیقی سنتی ما به روز شود و حرفهایی از جنس حماسه و حرکت عمومی مردم بزند. در همان دوران کوتاه سرودهای انقلابی پرشور و جاودانه ای هم خلق شد که به نوعی همراه شدن موسیقی با گفتمان انقلاب به حساب می آمد.
این شاعر جوان ادامه میدهد: این جوششها یعنی کار بزرگی که مرحوم لطفی و گروهش انجام دادند در کنار سرودهایی که فرم مدرن را با محتوای انقلاب تلفیق می کرد در کنار هم میتوانست نوید بخش آینده ای درخشان برای موسیقی ایران باشد اما متاسفانه این چشمه ها به رودخانه تبدیل نشد و این جوشش ها امتداد درخوری نیافت.
سیار تأکید میکند: ژانر سرود انقلاب که کاملا به محاق رفت و موسیقی سنتی هم راه خودش را در نوعی گوشه گیری از اجتماع و پرداختن به عشق و عرفان فردی شده پی گرفت . به همین خاطر است که تنها بخشی محدود از شعر عاشقانه و عارفانه فارسی که متعلق به دوران سبک عراقی است و به طور خاص اشعاری از حافظ، سعدی و مولانا به موسیقی ما راه پیدا کرد و ابعاد حماسی و تاریخی و اخلاقی ادبیات ما نتوانست راهی برای بیان با موسیقی به دست آورد ضمن این که ادبیات معاصر نیز بیان موسیقایی خود را نه در موسیقی سنتی و نه در موسیقی مدرن پیدا نکرد.
ترانه امروز محصور در کلیشهها شده
سیار در همین زمینه به موسیقی پاپ و برخی توفیقات در آن اشاره کرده و میگوید: موسیقی پاپ در ابتدا این نوید را میداد که فضای سنگین و لخت موسیقی سنتی را میشکند. این روند در سالهای بعد هم حرکت خوبی را به خود دید و حتی اشعاری از شاعران نوگرا مثل محمد علی بهمنی و قیصر امینپور را در کارهای مرحوم ناصر عبداللهی و محمد اصفهانی و… شنیدیم و مثلا علیرضا عصار کار اجتماعی و عدالتخواهانه «خیابان خوابها» را خواند، اما در ادامه این پدیده نیز به رویدادی از حیث محتوا سطحی و نازل مبدل شد. به عبارت دیگر حرفهای تاریخی و سیاسی و اجتماعی و بینالمللی مردم حرفهایی از جنس عدالتخواهی، مبارزه با تبعیض و فقر و… را نزد و تنها به یکسری کلمات از پیش تعیین شده در محدوده عشق بسنده کرد.
وی معتقد است: گویا ترانه امروز در بیان نوعی عشق کلیشه ای و سطحی محصور شده و جنبه های دیگر حیات ما یعنی حرفهای اجتماعی و سیاسی و تاریخی و نیز عشق عمیق و متعالی را وانهاده است.
تکلیف نامشخص ما با موسیقی
شاعر ترانههای «آرمیتا» و «مرگ بر آمریکا» در ادامه و در بیان ریشههای این فقر محتوایی میگوید: به باور من بخش بسیار زیادی از این پدیده به دلیل آن است که تکلیف مردم و رسانه با موسیقی هرگز روشن نبوده است و همیشه با پروا و احتیاط با آن روبرو شدهایم ودر نهایت حاصل آن شده که حرفی که مردم و نخبگان جامعه میپسندند در موسیقی ما دنبال نشود و چرخه «آموزش»، «تولید» و «مصرف» موسیقی به اقشار خاصی از جامعه که نماینده کل مردم (به ویژه بدنه مذهبی و انقلابی جامعه) نیستند محدود شده است. من امیدوارم سخنان اخیر رهبر انقلاب درباره موسیقی در نشست با اعضای کنگره فقه هنر و راهکاری که ایشان برای رفع ابهامات فقهی و شرعی مرتبط با موسیقی به فقها پیشنهاد کردند، بتواند مسیر خروج از بلاتکلیفی و بی عملی و انفعال را باز کند. البته باید دید شجاعت و ابتکار و در عین حال انضباط و استحکام فقهی لازم برای این حرکت در نخبگان حوزه یافت می شود یا خیر؟
به باور سیار در صورتی که مردم به عنوان مخاطبان اصلی موسیقی از بلاتکلیفی موجود درباره آن رها میشدند می توانستند مشوق خوبی برای ترویج و توسعه موسقی و ترانه باکیفیت باشند؛ کار خوب بشنوند و توقع تولید آن را ایجاد کنند اما روند فعلی پل ارتباطی میان مخاطب و تولید کننده را شکسته و در نتیجه سطح تولید را به خواست مخاطبان تینایجری که تنها موسیقی را برای مصرف روزانه میپسندند، تنزل داده است.
به فکر جابجایی مخاطبان باشیم
این شاعر و ترانه سرا همچنین با اشاره به تجربه خود در عرصه ترانه سرایی گفت: باید تلاش کرد که گستره مخاطبان ترانه را جابجا کرد و باور کرد که مخاطب عمومی پایبند به ارزشها و انقلاب و مذهب نیز می تواند و باید ترانه بشوند و اتفاقا از این راه است که تغییر نگاه در موسیقی و ترانه رخ میدهد. ما این تجربه را در ترانههای آرمیتا، گزینههای روی میز و مرگ بر آمریکا و … شاهد بودیم؛ یعنی مردم از اثر استقبال میکردند و پیگیری و تماسهای مردمی بود که حتی در نهایت رسانه ملی را واداشت تا از تصمیم خود برای پخش نکردن آنها کوتاه بیاید.
وی در همین زمنیه گفت: باید روی روشهای تازه برای جذب مخاطب ترانه فکر کرد. شاید گردهمآیی یا کنسرت یا جشنوارههایی در مناسبتهایی مثل دهه فجر و…در این زمینه بتواند در بازار تقاضا تغییر ایجاد کند و در نهایت تولید کننده را به سمت خلق مفهوم مورد نیاز مخاطب بیشتر ترغیب کند. ضمن این که نقش رسانه ملی را در ذائقه سازی نباید نادیده گرفت. به هر حال فکر کردن به این مسائل و یافتن راهکار مناسب برای تقویت و ارتقای موسیقی اجتماعی وظیفه نخبگان و نظریه پردازان و نیز مدیران و برنامه ریزان فرهنگی است، اما متأسفانه چندان تأملی در حوزه نظر و چندان تلاشی در حوزه عمل صورت نمی گیرد.
با این همه ترانه این روزها تنها ساز خودش را کوک میکند و دل به خوشایند معدود مخاطبانش بسته که مشخص نیست جان کلام او را میپسندند یا نوای ساز تلفیق شده با آن را.
ترانه این روزها در حالی از قالب شعری تاثیرگذار به شیوه بیانی سانتیمانتال مبدل شده است که اخیرا نیز شاهد بودیم در اسناد رسمی و بالادستی کشور از متولیان فرهنگی خواسته شده بعد نظارتی بر تولیدات فرهنگی را تعدیل و اجازه بروز و ظهور بیشتری به تمامی سلیقهها داده شود. این موضوع جدای از تضعیف جایگاه شورای ترانه نهاد متولی فرهنگی نتیجهای جز ادامه هرج و مرج فرهنگی با این قالب هنری در پیش نخواهد داشت؛ نتیجهای که میشد آن را در قالب همایشها و یا کنسرتهای هدف دار و یا دیدار با اهالی فرهنگ تغییر داد.
176/