بررسی ٢ پرونده شکنجه سیاه در دادسرای جنایی پایتخت
پرونده نخست
پرونده سیاه ٤ پسر در چهارم آبانماه در شعبه دوم دادسرای جنایی پایتخت گشوده شد. بررسیها نشان میداد دختر جوانی مورد اذیت و آزار ٣ جوان قرار گرفته است. دختر جوان ادعا میکرد که به دنبال کار بوده است. وقتی با شمارهای که در قسمت آگهیهای روزنامه درج شده بود تماس گرفته این سناریوی وحشتناک رخ داده است.
او به بازپرس بستانزاده گفت: وقتی با شمارهای که آگهی شده بود تماس گرفتم پسر جوانی پاسخ داد. خودش را مسعود معرفی کرد. قرار بود یک دیدار کاری داشته باشیم. وقتی سر قرار رفتم متوجه رفتارهای عجیبش شدم به همین خاطر دیگر جوابگوی تماسهایش نشدم.
تا اینکه پسر جوانی با شماره ناشناس با من تماس گرفت. من دنبال کار میگشتم. میخواستم درآمد بیشتری داشته باشم. پسر ناشناس که حمید نام داشت ادعا کرد شمارهام را از یک آشنا گرفته و وقتی شنیده به دنبال کار هستم با من تماس گرفته است. حمید ادعا میکرد در بازار مبل کار میکند و به دنبال یک سرکارگر است. وقتی پیشنهاد حقوق میلیونی را شنیدم به مغازهاش رفتم تا قرارداد کاری ببندیم.
اما او میگفت که محل کارش در یک کارگاه بزرگ است. سوار خودرو وانت وی شدیم تا به محل کار برویم. هوا تاریک بود، وقتی به محل رسیدیم مسعود در گوشهای نشسته بود. کارگران افغانی را دیدم که همه جا بودند و حتی سگهای نگهبان. هنوز هم صدای پارسشان در گوشم است. نقشه بود. میخواستند من را به آنجا بکشند تا شکنجهام دهند. تهدیدها شروع شد,٣ پسر جوان من را آزار دادند تا اینکه توانستم از آن کارگاه فرار کنم. خودم را به پلیس رساندم و به طرح شکایت پرداختم. وقتی با ماموران به آن کارگاه رفتیم هیچکس آنجا نبود.
با ادعاهای این دختر جوان بازپرس پرونده دستور داد تا تیمی از کارآگاهان وارد عمل شوند. ردی از متهمان نبود تا اینکه در تجسسهای تیم تحقیق یکی از متهمان دستگیر شد. حمید که همسر و بچه ٦ساله دارد در مغازهاش به دام افتاد. او صبح دیروز پیش روی قاضی بستانزاده ایستاد و ادعاهای عجیبی مطرح کرد.
او به قاضی شعبه دوم دادسرای جنایی گفت: نرگس با مسعود مدتی دوست بود تا اینکه یک روز مسعود شماره او را به من داد. من هم تماس گرفتم و از او خواستم به کارگاه ما بیاید. او با میل و رضایت خود به کارگاه آمد و هیچ اجباری وجود نداشت.
با ادعاهای این متهم، دستگیری ٢ پسر جوان دیگر در دستور کار ماموران قرار گرفت تا زوایای پنهان پرونده فاش شود.
شکنجه یک دانشجوی دکتری
هوا تاریک بود که دختر جوانی که دانشجوی دکتری بود، در کنار خیابان منتظر تاکسی ایستاده بود. یک ماهی بود که به شدت درس میخواند تا امتحان مهمی را که داشت پشتسر بگذارد. از کتابخانه تازه بیرون آمده بود که راننده کامیونی را مقابل خود دید. مرد ٣١ ساله پیشنهاد داد تا او را به مقصد برساند. بارش سنگهای سیمانی بود. مرد جوان وقتی با اعتراض دختر دانشجو روبهرو شد جلو دهان و صورتش را گرفت و او را به سمت باغچه برد. دختر جوان دست و پا میزد. ناراحتی قلبی داشت. هر لحظه امکان داشت تا از نفس بیفتد. او را شکنجه داد تا اینکه صدای مهیبی او را از چنگال مرد تبهکار نجات داد. یک پراید به شدت به خودرو کامیون مرد مهاجم برخورد کرده بود. دختر جوان وقت را غنیمت شمرد و به سرعت محل را ترک کرد. سراسیمه سوار خودرو آژانس شد. گریه میکرد و به شدت ناراحت بود. ادعا میکرد مرد جوانی او را ربوده و مورد آزار و اذیت قرار داده است. همین ادعا کافی بود راننده آژانس بار دیگر به محل سوار شدن دختر جوان برگردد. وقتی مرد راننده به سمت خودرو کامیون این مرد متجاوز برگشت، متوجه شد پلیس راهور به صحنه تصادف آمده است که ماموران را در جریان قرار داد و همانجا این راننده مهاجم دستگیر شد.
صبح دیروز مرد راننده که متاهل است و یک دختر دارد پیش روی قاضی احمدبیگی از شعبه هفتم دادسرای جنایی قرار گرفت و ادعا کرد که اشتباه کرده است. او به بازپرس گفت: ساعت ٣٠: ٠٨ شامگاه شنبه ٣٠ آبانماه بود که در کنار اتوبان توقف کردم. میخواستم به سرویس بهداشتی بروم که دختر جوانی را دیدم. منتظر تاکسی بود. میخواستم به او کمک کنم اما ناگهان سرو صدا کرد. به همین خاطر مجبور شدم جلوی دهانش را بگیرم. او را بغل کردم و به سمت باغچه بردم. آزارش دادم تا اینکه خودرو پرایدی با خودروام تصادف کرد. به همین خاطر مجبور شدم او را رها کنم.
با ادعاهای این متهم، پدر دختر جوان به قاضی احمدبیگی گفت: دخترم همیشه با خودرو به کتابخانه میرفت اما روز قبل با تاکسی رفت. هرگز تصور نمیکردیم چنین سرنوشتی برای او رقم بخورد. او دانشجوی دکتری است و برای مطالعه و پژوهش به کتابخانه میرفت. قرار بود دوستش او را به خانه برساند اما مشکلی پیش آمده بود که او مجبور شد تنها برگردد که این حادثه تلخ رقم خورد.
به گزارش خبرنگار ما، راننده با اتهام مزاحمت و اعمال منافی عفت درحالی بازداشت شد که تحقیقات برای فاش شدن زوایای پنهان پرونده ادامه دارد.
179/