تناقضها در فرآیند جامعهپذیری عامل بروز شخصیتهای نابالغ در جامعه
راضیه زرگری- به همین دلیل است که روانشناسان میگویند، چارچوبهای اصلی شخصیتی هر فرد در سالهای ابتدایی زندگیاش شکل میگیرد. رشد فکری هرچه بیشتر انسان درنهایت تضمینکننده سلامت جامعه خواهد بود؛ رشد فکری یا بلوغ شخصیتی هر فردی در مسئولیتپذیری اجتماعی و توانایی هدایت زندگی او نقش بسیار مهمی ایفا میکند و در این بین مسئولیت اصلی با خانواده است. با این حال هستند بسیاری از افراد که به بلوغ شخصیتی درستی در خانواده نمیرسند و به اصطلاح نابالغ وارد اجتماعی میشوند که پر از تناقضها و ناهنجاریهای رفتاری است. همین میشود که درصد قابلتوجهی از مردم ما از اختلالات روانی (هرچند خفیف) رنجمیبرند یا در ارتباطات اجتماعی خود رفتارهایی خلاف قاعده از خود بروز میدهند.
سعید خراطها، جامعهشناس و آسیبشناس اجتماعی است که وقتی موضوع بلوغ شخصیتی افراد را با او مطرح میکنیم، با بیان اینکه بلوغ مفهومی است که هم از نظر جسمی باید به آن پرداخته شود و هم از منظر روانی، میگوید: همانطور که میدانید از نظر جسمی اگر فردی در زمان مناسب به بلوغ نرسد، میتواند نواقصی در ساختار فیزیولوژیکی او در آینده و اختلالات جسمی و روانی در زندگی آتی او به همراه داشته باشد. اما آنچه از منظر جامعهشناسی میتوانم درمورد ورود شخصیتهای نابالغ به اجتماع عنوان کنم، این است که شخصیت نابالغ اختلالی است که در فرآیند جامعهپذیری ایجاد یا دستکم در بطن جامعه تشدید میشود. فرزندانی که در جامعهپذیری دچار مشکل میشوند، بلوغ اجتماعی آنها همواره با تأخر همراه میشود و شخصیت آنها نابالغ میماند.
این آسیبشناس در پاسخ به اینکه چرا فرآیند جامعهپذیری در تأخر در بلوغشخصیتی افراد موثر است، تأکید میکند: جامعهپذیری فرآیندی است که طی آن افراد با معیارها و ارزشهای رایج جامعه آشنا میشوند و قوانین و قواعد اجتماعی و آداب و رسوم را فرا میگیرند. مجموعهای از قواعد و رفتارها وقتی به عضو نوپایی از جامعه آموزش داده میشود، فرآیند جامعهپذیری را شکل میدهد؛ با این حال زمانی که در هنجارهایی که فرد در خانواده و محیط بیرون فرامیگیرد، تعارض و تضاد وجود داشته باشد و نتوانیم خوب و بد را به او معرفی کنیم و در بسیاری از موقعیتها ارزشها و هنجارها با هم در تعارض باشد، نوجوان یا جوانی که در آستانه جامعهپذیری و پذیرفتن مسئولیتهای اجتماعی قرار دارد، سردرگم میشود و در انتخاب خوب و بد، خیروشر، باید و نباید دچار اختلال میشود و این اختلال در شخصیت، رفتار و گفتار او اثر میگذارد و باعث میشود او به نوعی نابالغ محسوب شود و در ارتباطات اجتماعی هم دچار سردرگمی میشود.
مثالی که خراطها برای توضیح این تعارضها و تناقضها بهکار میبرد، ماهواره است. او معتقد است این تناقض برای خیلی از افراد پیش میآید که مثلا ماهواره خوب است یا بد؛ قانون از طرفی میگوید ماهواره جرم است و مامورها با راپل از پشتبامهای مردم دیشهای ماهواره را جمع میکنند و از طرف دیگر این وسیله در خانههای اکثر افراد وجود دارد و استفاده آن است که باید مدیریتشده باشد. رفتارهای اجتماعی که بسیاری از ناهنجاریها در آن نهادینه شده است، هم از عوامل مهمی هستند که باعث تعارض و تناقضهای رفتاری در افراد و بروز شخصیتهای نابالغ میشود. برای نمونه اینکه رشوه اگر در اخلاقیات بد و مذمت شده، پس چرا همه میگیرند و بهقولی جامعه را برداشته است؟ پارتیبازی اگر خلاف قانون است و ما باید انسانهای قانونمداری باشیم، پس چطور در ادارات و سازمانها بهچشم میخورد و اتفاقا کار راه انداز هم هست؟
کودک در خانواده یاد میگیرد که تقلبکردن، دروغ گفتن و فریب و حیله و نیرنگ از رفتارهای ناشایست اجتماعی است که انسانها از آن نهی شدهاند. همین بچه وارد مدرسه میشود و چیز دیگری میبیند و یاد میگیرد و در ذهن خود میگوید تقلب بد نیست بلکه هنر است و هر آدم زرنگی باید آن را یاد بگیرد. بهگفته این جامعهشناس، خانوادهها، کودکان را از رفتارهای خشونتآمیز نهی میکنند و مهربانیکردن با دیگران را به آنها گوشزد میکنند اما در همین خانواده، وقتی بچه با مصداقهای خشونت رفتاری در ارتباط پدر و مادر یا در برخورد با کارهای بد خود از طرف آنها مواجه میشود، دچار تناقض در ارزشها، هنجارها و قواعد میشود و در آینده این وضع ناآگاهی و تضاد در شخصیتش اثر میگذارد و با این کجکارکردی نهادهای مرتبط با جامعهپذیری، ممکن است در معرض آسیبهای جدیتر اجتماعی قرار گیرد؛ زمینههای بروز جرایم از همین تناقضها برمیآید. خانوادههای این دوره اغلب از روشهای تربیتی نوین بهره میبرند که نواقص هم کم ندارد؛ مثلا اینکه خانوادهها با این تصور که باید همه امکانات را دمدست بچه بگذارند و همهچیز را برایش فراهم کنند تا چیزی از همسنوسالهایش کم نداشته باشد یا اینکه به او اجازه آزمون و خطا نمیدهند و همهچیز را برای فرزند خود دیکته میکنند و به قول معروف، راهی را برای او به تصویر میکشند که خودشان فکر میکنند خوب است. این بچهها یاد نمیگیرند که مستقل زندگی کنند و اغلب تا سنین بالا هم وابسته پدر و مادر میمانند و اعتمادبهنفس و خودباوری که لازمه جامعهپذیری صحیح است در آنها بهوجود نمیآید. خراطها در پاسخ به اینکه این افراد وقتی وارد جامعه میشوند زمینه بروز چهمشکلات رفتاری را خواهند داشت، میگوید: ضعفهای تربیتی از انواع و اقسام متفاوت در بروز شخصیت نابالغ اثر میگذارد و او نمیتواند در ارتباط با گروههای اجتماعی در محیط تحصیل یا کار فردی مفید باشد یا در مسأله ازدواج نمیتواند زندگی خود را بهخوبی مدیریت کند. چون اساسا یاد نگرفته است که چطور از پس مشکلاتش با اتکا به مهارتها و آگاهیهای فردی خود برآید و همیشه وابسته بوده است. با این حال من دوباره به جامعه برمیگردم. حتی اگر خانوادهها با اصول و قواعد حساب شده و سنجیده فرزند خود را تربیت کنند و او در خانواده به بلوغ فکری و رفتاری و عاطفی هم برسد، وقتی در مجموعهای بزرگتر با همه تناقضهایش قرار میگیرد، دستخوش تغییر میشود. جامعهای که ناهنجاریها جای هنجار را در آن گرفته باشد، خودباوری و اعتمادبهنفس فرد را پوچ میکند. متاسفانه جامعه به او یاد میدهد که باید با فحاشی، بیقانونی و رشوه آشنا شود. چیزی که امروز در جامعه ما عیان است، نقشی مخرب است تا سازنده بنابراین اختلالات شخصیتی و اختلالات روانی هرچند پسندیده نیست ولی پدیدههای ناگزیر جامعه امروز محسوب میشود.
179/